می سازمت روزی به دست خویش، می دانم
من پای حرفی که زدم، ای عشق! می مانم
یک روز در صحن و رواقت ای حریم حزن
من مطمئنم که زیارت نامه می خوانم
می آید آن روزی که این نامرد مردم را
- وهابیان پست - را از شهر می رانم
می سازمت روزی به دست خویش، می دانم
من پای حرفی که زدم، ای عشق! می مانم
یک روز در صحن و رواقت ای حریم حزن
من مطمئنم که زیارت نامه می خوانم
می آید آن روزی که این نامرد مردم را
- وهابیان پست - را از شهر می رانم
گلایه میکنم از قدر ناشناسیها
شکستن دل دلدار و ناسپاسیها
از اینکه هرچه ز عمرم گذشت اما باز
نشد کم از دل من سوز دل هراسیها
گلایه میکنم از تهمت و توهم شوم
گلایه میکنم از بازی سیاسی ها