این غزل رو تقدیم می کنم به بچه های خوب دبیرستان رشد، که سه سال، شبانه روز با هم بودیم و برادرانه، کنار هم عمر سپری کردیم و حالا، دست روزگار، دارد ما را به خواندن غزل خداحافظی مجبور می کند:
سلامی به سردی وقت خداحافظی
به تن دارم این دفعه رخت خداحافظی
نگردی مبادا مکدر ز حال فراق
تکان دادم از دور دست خداحافظی
چرا کار ما عاقبت شد چنین غصه دار
رسیدن به گفتار سخت خداحافظی -