آمدی تا به عشق جان بدهی
تا خدا را به ما نشان بدهی
آمدی تا برای دل دادن
تا قیامت به ما زمان بدهی
آمدی تا به هر گنه کاری
وقت مردن خودت امان بدهی
آمدی تا به عشق جان بدهی
تا خدا را به ما نشان بدهی
آمدی تا برای دل دادن
تا قیامت به ما زمان بدهی
آمدی تا به هر گنه کاری
وقت مردن خودت امان بدهی
دوباره شوق غزل داده ای به دستانم
دوباره اشک فراقت میان چشمانم
تو از تبار بهاری که من به اشک دو چشم
تو را میان غزل عاشقانه می خوانم
قسم به لحظه به لحظه سرودنم از تو
که پای عشق تو تا روز مرگ می مانم