روبروی دو قبلهی چشمت
ساعتی غرق ربنا بودم
خیرگی ذکر «لا اله» م بود
شک ندارم که با خدا بودم
دو سه ساعت نگاه و اشک و سکوت
میسرودم تو را، عیارم را
من چگونه به واژه بسپارم
این سلوکی که با تو دارم را؟
تو همانی که هرچه غم دارم
در حضور تو میرود از یاد
وقت لرزیدن زمین دلم
کوه صبر تو درس یادم داد