چشم واکن...
شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۰۸ ب.ظ
یافاطمه! دخت پیمبر! چشم واکن
ای بر حسین تشنه مادر! چشم واکن
تا مجتبی از چشم های بسته ات گفت
با صورت افتادم ز منبر؛ چشم واکن
در بین کوچه در میان اشک هایم
خوردم زمین یک بار دیگر چشم واکن
زهرای من! ای کشتی پهلو گرفته
من مرتضایم، جان حیدر چشم واکن
زانو بغل کردم ببینی من غریبم
بنگر علی را زار و مضطر؛ چشم واکن
تو میروی می مانم اینجا بی هوادار
ای یک تنه همراه رهبر! چشم واکن
دلشوره دارم از همین حالا چه سازم
با رد خون، با میخ این در؛ چشم واکن
می میرم از رنج فراقت یاس نیلی
ای گشته بین کوچه پرپر! چشم واکن
حالا که هرچه گفتم و پاسخ ندادی
جان حسین پاره حنجر چشم واکن
زینب پس از تو در پی رخت اسیری ست
بازار کوفه، دود، معجر؛ چشم واکن
-----------------
فروردین 1393
۹۴/۰۱/۰۱