حبس ابد
جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۰۴ ب.ظ
عجیب خسته ام از عمر خویش کاری کن
در این مصاف بیا و دوباره یاری کن
به حال خسته ی من یک نظر کن و بنشین
به حال خسته ی من عاجزانه زاری کن
چقدر حبس ابد بی تو سخت می گذرد
مرا از این خود بی فایده فراری کن
رسیده ام به مماتی که ناخودآگاه است
بیا و در منِ من خون تازه جاری کن
از اینکه پُر شدم از خود عجیب دلگیرم
مرا از این خود بی استفاده عاری کن
تمام آنچه که گفتم خلاصه اش اینکه
عجیب خسته ام از عمر خویش کاری کن
--------------------------------------
آبان ماه 1393
شعر قشنگیه که دقیقاً حرف دل منه!
عجیب خسته ام از عمر خویش کاری کن