این شعرها
مصیبت در دل این واژهها پیدا نخواهد شد
که غم جز با ز جا برخاستن معنا نخواهد شد
تو جای مردم غزه، یقین درد و غم و داغت
به دست هیچ شعری تا ابد احصا نخواهد شد
بپرس از آنکه جاماندهست پایش روی مین، آری
بلاشک پای مصنوعی برایش پا نخواهد شد
نمیخواهم بگویم هیچ تأثیری ندارد شعر
دلی که مرد با این شعرها احیا نخواهد شد
فلسطین خود سرود درد و بیداری است باور کن
شعار صرف ما طوفان الاقصی نخواهد شد
مسلمان بودنم را در چه میبینم خداوندا
مسلمانی که بر داغ مسلمان پا نخواهد شد
خیال باطل است اینکه بگویم چون مسلمان است
کسی که مانده در سجادهاش رسوا نخواهد شد
من از حرفی که تنها حرف مانده شعر میگویم
از این ننگی که با رنگ سخن حاشا نخواهد شد
به شوق انتقامی سخت ماندم روز و شب اما
هزاران وعدهی این روزها فردا نخواهد شد
مسیر قدس با خون هزاران لاله رنگین است
نه؛ این خون پاک با دل شورهی دریا نخواهد شد
اگر مجنونتر از مجنون، و گر لیلاتر از لیلا
کسی پای کتاب و دفترش شیدا نخواهد شد
مصیبت در دل این واژهها پنهانتر از پیدا
و غم جز با ز جا برخاستن معنا نخواهد شد
-----------------------------------------------
آبان 1402 - طوفان الاقصی