اینجا پایگاه عکس نیست. اما...
یا امام عسگری
تو به عالم سروری
با صفای مرقدت
از همه دل می بری
در دلم از عشق تو
شور و غوغایی به پاست
شک ندارم زایری
در حریم سامراست
دلم بدجور پر است از خیلی ها...
دیگر نمی زنم به دلم سنگ هیچ کس
دیگر نمی شود دل من تنگ هیچ کس
پوسیده عمر آهنی ام پای دیگران
دیگر به جان و دل نزنم زنگ هیچ کس
رنگین شده تمام وجودم ز رنگ ها
دیگر نمی زنم به تنم رنگ هیچ کس
فارغ از تمام هیاهوهای عروض و قافیه، فارغ از دعواهای شاعرها برای رعایت هجای کوتاه و بلند و کشیده...
این شعر درد دل ماهایی ست که 30 دی ماه، سیاه ترین روز زندگی امسالمان بود. روزی که خون شهریاری ها لگد مال شد...
دشمن برای جنگ آمد، ایستادیم
ما شیشه و او سنگ آمد، ایستادیم
با لشکری خونخوار و تا دندان مسلح
رنگین و رنگارنگ آمد، ایستادیم
دنیا به ما می گفت ماهی قرمزِ تنگ
رفت و به زور چنگ آمد، ایستادیم