به این نتیجه رسیدم که دست بردارم
از آن لبی که به شیرینی اش گرفتارم
به این نتیجه رسیدم که چاره ام مرگ است
چرا که دیگر از این عمر رفته بیزارم
میان برزخ عقل و جنون دلم گیر است
چه نفرتی ز خیال تو در دلم دارم
به این نتیجه رسیدم که دست بردارم
از آن لبی که به شیرینی اش گرفتارم
به این نتیجه رسیدم که چاره ام مرگ است
چرا که دیگر از این عمر رفته بیزارم
میان برزخ عقل و جنون دلم گیر است
چه نفرتی ز خیال تو در دلم دارم
من کماکان از فراقت می زنم فریادها
حال من گویاست از غم نامه ی فرهادها
جز تو درمان دگر این درد شیرین نیستش
فایده هرگز ندارد نسخه ها، امدادها
چند روزی می شود اینجا تحصن کرده ام
می رسد بوی تو از مابین این شمشادها