کاش با رفتن او جان ز تن ما می رفت
و روان ها به هوای او ز دنیا می رفت
سحر نوزدهم بود که از سمت زمین
نور از روی علی تا سوی بالا می رفت
حلقه ی در که دلش شور علی را می زد
خوب دانست که او به پیش زهرا می رفت
من در تلألؤ تو تسلا گرفته ام
از تو نشانه های تولا گرفته ام
من سرخوشم که حکم غلامی و نوکری
از دست با کفایت لیلا گرفته ام
هر دم که نام تو به سر ذهنم آمده
راهی ز فرش تا سوی بالا گرفته ام
آسمون دلش گرفته، گمونم میخواد بباره
دلشو تو دست بگیره، هر کی امشب بیقراره
توی کوچه های کوفه، تو یه خونه ی قدیمی
وقت افطار سر سفره، سفره ای خوب و صمیمی
یه بابا مهمون امشب خونه ی دختر کوچیکه
اما از کارای بابا، دل دختر، تیکه تیکه
می زنم پر سوی تو ای شاه بی همتا علی
قصد دارم تا سخن رانم ز عشقت یا علی
ای بلندای نگاهت آسمان را کرده مست
ای ز مه، مه روتر و زیباتر و والا علی
کهکشان ها وامدار چشم بیمار تواند
گفته در حقت خدا که « لا فتی الا علی » 1