شاعرانه

پایگاه انتشار سروده های کلاسیک و نثر نوشته های حسین رضائیان

شاعرانه

پایگاه انتشار سروده های کلاسیک و نثر نوشته های حسین رضائیان

شاعرانه

چند سالیست که با نوکری ات دل شادم
جان زهرا دم مردن مبری از یادم....

برای عاقبت به خیری بنده حقیر دعا کنید. یاحق

"استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلامانع است"

بایگانی

شکستن مرز...!

سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ

آن موقع ها هنوز دانش آموز بودم؛ دوران راهنمایی...
شب جمعه بود. شب جمعه ها هم به نیت خیر اموات رسم بود خرما دادن... که هنوز هم رسم است به لطف خدا! از ته دلم می گویم به لطف خدا؛ چون امروز خیلی از رسم های دیروز را غیرمرسوم میدانند!
کوچه های نازی آباد را به مقصد هیئتمان پشت سر می گذاشتم. که خرمای شب جمعه به من هم تعارف شد.
دانه خرمایی برداشتم و خدا قبول بکندی زیر لب گفتم.
خرما را خوردم و فاتحه اش را فرستادم، من مانده بودم و هسته ی ناکارآمد آن خرما. طبیعت این بود که به سرعت از شر آن هسته خرمای ناکارآمد خلاصی میافتم.
نیت کردم که مثل خیلی ها در همان لحظه پرتش کنم و راحت شوم. آخر « همرنگ جماعت شدن » ضمانت عدم رسوایی است. این روزها همه دنبال موافق میگردند....

همین که خواستم از شر هسته ی خرما رها شوم، ناگاه صدایی مرا صدا زد: نه، این کار را نکن!
گفتم: چه کنم پس؟
گفت: هسته ی خرما را به زمین نیانداز. دنبال سطل زباله ای بگرد...
گفتم: چیزی نیست که؛ یک هسته خرمای ناقابل است. سهمی ندارد در آلودگی شهر به این بزرگی.
گفت: به اینکه این هسته ی خرما چقدر شهر را آلوده می کند فکر نکن. به این بیاندیش که تو هم در این آلودگی سهمی داشته ای... حتی به اندازه ی یک هسته خرمای کوچک و ناکارآمد...

آنقدر به نظرم شیرین آمد این تذکر که تا سرکوچه ی مقصد، گشتم و گشتم تا سطل زباله ای پیدا کنم. امروز را نبینید که سرهرکوچه سطل زباله ای هست...

امروز که مرور می کنم این خاطره را چقدر غم می نشیند روی دلم... آن روزها که کوچکتر از حالایم بودم،‌ چقدر حواسم جمع بود به اینکه سهمی نداشته باشم در ناملایمتی... اما حالا که بزرگتر شده ام، می بینم چقدر سهم دارم در بی حرمتی...

چقدر بیشتر رعایت می کردم وقتی کوچتر بودم. چقدر ناراحت می شدم و غصه می خوردم از انجام حتی یک گناه کوچولو... اما حالا، ثانیه به ثانیه، قدم به قدم، نفس به نفس، حرف به حرف، نگاه به نگاه، خودم به تنهایی چقدر بی حرمتی می کنم به امام زمانم و سهم دارم در آه های شبانه اش، اشک های سحری اش، غصه ی دلش...

کوچکتر که بودم، حتی به آلودگی شهر هم آن طور حواسم جمع بود، چه برسد به آلودگی خودم، ناراحتی امام زمانم، رنجش خاطر خدایم... چقدر کمتر گناه می کردم. و اگر هم خطایی از من سر میزد، چقدر زیاد از خودم می رنجیدم و چقدر خودم را سرزنش می کردم.

کوچکتر که بودم، وقتی میان هیئت می نشستم کنار یکی دیگر که ابر را در بارش باران توی جیب بغلش گذاشته بود و گوی سبقت عشق بازی با خدا را در روضه ها و مناجات ها از همه ربوده بود، از خودم ناراحت میشدم و مدام به خودم سرکوفت می زدم که نگاه کن! ببین چقدر قساوت قلب داری... و می افتادم دنبال راه چاره و درمان... وچقدر خودم را جریمه می کردم!

اما امروز که بزرگتر شده ام، راحت تر از قبل ها، گناه می کنم و ککم هم نمی گزد.

امروز که بزرگتر شده ام، آلودگی ام مثل عینکی که همیشه مقابل دیدگان یک نفر وجود دارد و نمی بیندش، گناهانم روزگارم را سیاه کرده و عین خیالم نیست! خودم خوب می فهمم که چه شد که نعمت های خدا اینقدر برای من تغییر کرد و به این روز افتاده ام، اما ککم هم نمی گزد و روز به روز سیاه و سیاه تر می شوم...

امروز که بزرگتر شده ام، گریه های مناجات دیگران برایم خیلی هم درد آور نیست! خیلی تلاش نمی کنم برای اینکه در هیئت، چشمی تر داشته باشم. انگار نه انگار که کثرت گناه با من چنین کرده و چه ها خواهد کرد...

امروز که بزرگتر شده ام خبری از جریمه نیست.

قدیم ترها تنم به لزره می افتاد وقتی این حدیث را مرور می کردم که آقای باصفاهای عالم، امیر عاشق ها، مولای عارف ها، حضرت علی (ع) فرموده که: ای فرزند آدم! اگر دیدی که خدا نعمتش را بر تو فزونی داشته با اینکه معصیت او را می کنی، بترس!

اما امروز...

وای وای وای! حالا می فهمم چقدر راست است این حرف:

" هر روز برای آمدنت چقدر دعا می کنم و چقدر گناه برای نیامدنت... "

و این داستان غم انگیز ادامه دارد.

رعایت نکردن قانون، هرقدر کوچک و کم، یعنی سهم داشتن در بی قانونی... یعنی شکستن مرز! و شکستن مرز یعنی عبور از هم! یعنی زیرپا گذاشتن دوست داشتن ها... آقا جان! حواسم را به قانون عاشقی هایت جمع کن...

 

نظرات  (۱)

۲۰ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۹ سیدعلیرضا
خیلی آقایی...همین
پاسخ:
سلامت باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی