گریه می کند
جمعه, ۱۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۵ ب.ظ
خیلی به این که چرا این شعر را حالا بگذارم فکر کردم...
باران به حال چشم ترم گریه می کند
از غصه های سر به سرم گریه می کند
مادر که هیچ، از غم و اندوه و داغ من
خواهر، برادرم، پدرم گریه می کند
سعدی سرود وصف مرا آن زمان که دید
مرغی به ناله ی سحرم گریه می کند
حرفم رسیده تا به کجاها که از قضا
مجنون به خون در جگرم گریه می کند
یارم برید از من و بیچاره ام نمود
حالا نشسته پای سرم گریه می کند
مرگم رسید و بی خبر از حال زار من
چشمی به شعر نوحه گرم گریه می کند...
-----------------------
مهر 1393