مثل ابر، مثل باد ...
من از تبار برگ های زرد پاییز
با یک اشاره خرد می گردم ز تهدید
تنها مرا سهراب با نقاشی خود
تنها مرا سعدی میان شعر فهمید
من اشتباهی داشتم اما نه از عمد
فریادهایی داشتم اما نه از جور
تاوان خبطم را دلم با اشک پس داد
تاوان دادم را دهانم بست با مهر
حالا منم وامانده و سردرگم از داد
حالا منم شرمنده از دل واپسی ها
حالا تویی می بینی ام اینگونه غمگین
اما رهایم می کنی در بی کسی ها
من مثل ابرم چشم هایم پرطراوت
من مثل بادم ناله هایم رعدآسا
من مانده ام تنها میان این قبیله
آقای احضاری، خلیلی، جهدآسا
-----------------------------
اردیبهشت 1393