میل برّیدن...
شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۲۲ ق.ظ
ابر چشمانم دوباره شور باریدن گرفت
آه غم در سینه ام سودای نالیدن گرفت
با من آواره از سامان سخن گفتن چه سود
آفتابم سوی مغرب عزم تابیدن گرفت
عقل را در دست دل دادن چه کار جالبی ست
تازگی ها کام من طعمی ز فهمیدن گرفت
عشق گویا واژه ای بازیچه در دستان ماست
یوسفا! دستان ما را میل برّیدن گرفت
ما کجا و عشق هایی که پر از شورند و نور
حرف ما از بعد آن ها شوق بالیدن گرفت
حرف عشق است و مرا تنها تو آیی در نظر
صورتم شوق به پایت سجده ساییدن گرفت
---------------------------------------
آذرماه 1393