شاعرانه

پایگاه انتشار سروده های کلاسیک و نثر نوشته های حسین رضائیان

شاعرانه

پایگاه انتشار سروده های کلاسیک و نثر نوشته های حسین رضائیان

شاعرانه

چند سالیست که با نوکری ات دل شادم
جان زهرا دم مردن مبری از یادم....

برای عاقبت به خیری بنده حقیر دعا کنید. یاحق

"استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلامانع است"

بایگانی

یوسف بازار

شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۹ ق.ظ
یوسف بازار - شاعرانه


به همه می گویم، در شب و روز که دلدارم نیست

ز غمت می گریم، که جز این کار دگر کارم نیست


دگرم طاقت نیست، به تو می گویم از این احوالم

من از این می نالم، که نگاه تو خریدارم نیست1


چشم من می ماند، به سر جاده ی آمدنت مهدی جان!

به خدا میمیرم، نکند قسمت دیدارم نیست؟



چه صفایی دارد، تو نگاهی به من بی سر و پا بنمایی

ای زلیخا مَردم، به خدا یوسف بازارم نیست


شود ار توفیقم، سحر جمعه به آن مسجد زیبا آیم

جمکران می نالد، چه کنم؟ صاحب دربارم نیست


شده جاری اشکم، که نیامد سحر شام جدایی ای وای

ای « رضی » آگه باش، به دلم ماه شب تارم نیست 2


-------------------------------------------------------------------

1- این شعر را در محضر استاد بزرگوار، حاج غلامرضا سازگار (نخل میثم) خواندم و ایشان بذل محبت فرموده اند و یکی از ابیات آن را تکرار کرده اند و آن را تحسین نموده اند: « دگرم طاقت نیست، به تو می گویم از این احوالم؛ من از این می نالم، که نگاه تو خریدارم نیست ».


2- سال 1387




نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی