بلخ بلا
جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۵۱ ب.ظ
شب یلدای من از یاد تو لبریز شده
دل من همسفر قصهی پاییز شده
همه جا حرف خوشی، فال گرفتن، آجیل
گوش من لیک به نجوای غمت تیز شده
داغ دوری به خداوند مرا سنگین است
سوز سوز من با نفس چله گلاویز شده
طپش قلب من از دوری تو بی جان است
سینهام چند صباحیست بلاخیز شده
روزگاری دل من غرق خوشی بود ولی
روزگارم ز غمت، آه، غم انگیز شده
به خدا شرح پریشانی من در غم تو
سبب چشم تر دشمن من نیز شده
من کیام؟ مولویام؟ هان که همان مولویام
دلم از بلخ بلا راهی تبریز شده
کاش با شمس بگویند که بر این بیمار
دیدن روی تو هر ثانیه تجویز شده
---------------------------
تیرماه 94
اجرای همین شعر در حضور استاد امیری اسفندقه: ببینید