افسوس آخر
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۵۱ ب.ظ
از تو سه تا گزاره، همواره در بَرَم بود
شوری شبیه طوفان، از عشق در سرم بود
اول همیشه ماندن، در ابتلای این راه
راهی که آبرویش، از دیدهی ترم بود
دوم تو را اگرچه، از دور دل نکندن
این غصههای آن ور، آن داغ این ورم بود
سوم چراغ غم را، خاموش جلوه دادن
چیزی که سوخت اما، افسوس آخرم بود
من سوختم در این راه، از تو ولی چرا نه
یک حسرت عجیبی، هر دم برابرم بود
حتی برای یک بار، تو با خودت نگفتی
این داغ خورده از زخم، گویا برادرم بود
میخواستم دوباره، چشمان خود بسوزم
چشمی نمانده بود و، این دیده پُر ورم بود
---------------------------------------
شهریور 94
۹۹/۰۹/۱۰