خاطرات سه سالگی
پنجشنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۱۷ ق.ظ
سه ساله بودم که خبر رسید رفتی
آخر به سمت آسمون شهید رفتی
باباجونم بیا پیشم، نده عذابم
دلم برات که تنگ میشه، بیا به خوابم
خواب دیدم، همراه یه کاروونم
همراه یه دختر قامت کمونم
پرسیدم بگو چرا موهات سفیده
گریونی برای چی دردت به جونم؟
گفت: فرزند شهیدی مگه نه؟
طعنهها شنیدی مگه نه؟
موهاتو کشیدن مگه نه؟
درداتو ندیدن مگه نه؟
بابا ولی تو که رفتی
منو همش بغل کردن
برام عروسک خریدن
کام منو عسل کردن
چه فرقی داریم با هم
چه فرقی دارن مردم
می گفت که کشتن باباشو
برای ری برا گندم
ای داد از این غصهی قدیمی
ای داد از این ماتم یتیمی
اجرا: محمد چراغعلی
موسیقی: عرفان یاملایی
تهیه شده در استودیو نجوا
صوت | کلیپ تصویری | اجرای شاعر
۰۱/۰۶/۱۰