نزول محض
يكشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۳:۵۹ ب.ظ
بعد از تو گفته بودم، میلی به جان ندارم
تا لحظه ی توقف، خیلی زمان ندارم
وقتی که قید عشق تو را زدم بدان که
میلی به زندگانی در این جهان ندارم
با من نبودی و من، تاب نبودنت را
به قدر آن و حتی، کمتر از آن ندارم
هر شب پر از هراسم، هر لحظه بیقرارم
از درد بی تو بودن، امن و امان ندارم
« در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند »
زیرا ز بی نشانی، حتی نشان ندارم
بر درگه الهی، کردم دعا و دیدم
در ناله از جفایت، لالم، زبان ندارم
بی تو پر از زمینم، بی تو نزول محضم
کاری بدون عشقت، با آسمان ندارم
تا صبح می توانم، از هجر یار گفتن
این هجر را ولیکن، دیگر توان ندارم
آرامگاه خود را، با دست خویش کندم
حالا که در کنارت، یک سایه بان ندارم
وقتش رسیده انگار...
-------------------------------
اسفند 94
۰۲/۱۱/۰۸