خبری نیست
سوز سینه ام را به گمانم اثری نیست
انگار که از رحمت و بخشش خبری نیست
این بنده ی پر جرم و گنه را به گمانم
از سوی خدا رحمت و عفو دگری نیست
سوزانده ام آن باغ که برپا بنمودم 1
جز جرم و خطا باغ دلم را ثمری نیست
برکام وجودم همه لذت بنشسته
آه این همه ذهر است و لیکن شکری نیست
این بنده ی دل خسته دگر تاب ندارد
زیرا که گنه کار تر از او نفری نیست
هرلحظه گناه و معصیت نموده ام من
آری به خدا این همه جز در به دری نیست
حالا که خدا لطف نموده به گدایش
جز درگه او بهر انابه که دری نیست
من با گنه خویش شکستم دل آقا
بر او به جز از ناله و اشک سحری نیست
ای سرور عالم که دو عالم به فدایت!
من را به جز از شخص شما که دلبری نیست
یاری بنما این سر و پا جرم و خطا را
چون غیر شما برای اوکه یاوری نیست
شرمنده از آنم که دل شما شکستم
بر درگه مهرت به جز افکنده سری نیست
بر دل بود آرزوی بخشش ز خداوند
بر سر به جز این خواسته حرف دگری نیست 2
1- در روایات بسیاری آمده است که اعمال صالح و نیکوى انسان به واسطه برخى گناهان حبط و تباه مى شود.
2- پاییز 1386