دیگر ز دست نفس خطاکار خسته ام
از زشتی و پلیدی رفتار خسته ام
از رنج کوله بار گناه و بدی و جهل
از توبه های ناقص 1 و بسیار خسته ام
از دست بی حیایی خود پیش روی تو
وقتی خطا نمودم و انکار خسته ام
دیگر ز دست نفس خطاکار خسته ام
از زشتی و پلیدی رفتار خسته ام
از رنج کوله بار گناه و بدی و جهل
از توبه های ناقص 1 و بسیار خسته ام
از دست بی حیایی خود پیش روی تو
وقتی خطا نمودم و انکار خسته ام
به درگاه تو هستم دیده گریان
بر آید از نهادم آه سوزان
دلم دیگر ندارد طاقت غم
نی ام در انتظار روز باران
عجب از روزهای خوب توبه
منم بودم به جمع روزه داران
بعد آن سیل روان از دیده
و پس از توبه به درگاه خدا
ساعتی چند از آن دم که گذشت
باز دستم به خطا رفت، چرا؟
----------------------------------------
1388
امشب از سمت دلم دارم سخن
همچو اشک دیده می بارم سخن
امشب از قلبی شکسته، بی نوا
می زنم دم عاشقانه با شما
روزگاری صحبتم بوی تو داشت
دست هایم ره به گیسوی تو داشت
الهی صحبتی آغاز کردم
به نامت دفترم را باز کردم
پریدن ها به امداد تو ممکن
تلاطم ها به فریاد تو ممکن
ثمن بخشی گدای بی نوا را
جدایی افکنی اهل ولا را
سخن آغاز می گردانم امشب
برایت روضه ها می خوانم امشب
سرودی از فضای بی کسی، غم
سخن از غصه های می رانم امشب
دوباره آمدم بهر انابه
قبولم کن خدا! مهمانم امشب
برای آن که خیالی گناه دارد، نه
برای من که گنه کارم و خطا کارم
تو برتری ز توهم، تو برتری ز خیال
تو برتری ز هر آنچه به چنته ام دارم
منی که در دم غفلت که نه، به هر وقتی
گناه کرده ام و بند قید تکرارم
بارالها ای تو ستار العیوب!
ای همانکه هست غفار الذنوب!
ای امید ناامیدان ای خدا!
ای پناه بی پناهان ای خدا!
ای رحیم با صفا و با وفا!
لطف کن رحمی بر این بنده نما
سوز سینه ام را به گمانم اثری نیست
انگار که از رحمت و بخشش خبری نیست
این بنده ی پر جرم و گنه را به گمانم
از سوی خدا رحمت و عفو دگری نیست
سوزانده ام آن باغ که برپا بنمودم 1
جز جرم و خطا باغ دلم را ثمری نیست
برکام وجودم همه لذت بنشسته
آه این همه ذهر است و لیکن شکری نیست
نیمه شب شد کار دل آغاز شد
دفتر اعمال من یک بار دیگر باز شد 1
بر دلم بانگ "خدایا بازهم من آمدم"
با نوای توبه در وقت دعا هم ساز شد
صوتی از سمت عبادتگاه حق آید به گوش
بنده ات بار دگر آماده ی پرواز شد