گدای کوی تو فخرم همین گدایی است
نگو که عاقبت کارمان جدایی است
مرا اسیر خودت کرده ای به حدی که
دلم به مکه رود باز کربلایی است
-----------------------------------
آبان 1390
گدای کوی تو فخرم همین گدایی است
نگو که عاقبت کارمان جدایی است
مرا اسیر خودت کرده ای به حدی که
دلم به مکه رود باز کربلایی است
-----------------------------------
آبان 1390
دنیا مجال خنده ز آدم گرفته است
دل مدتی است گرد غم از غم گرفته است
حالا رسید کار به جایی که مدعی
دعوی سوز سینه ز ماتم گرفته است
باشد خدا میان من و طعنه ها حکم
زیرا بهانه هم نفس از دم گرفته است
----------------------------------------
مهر 1390
عجب حکایتی شده قصه ی آستان دوست
که هرچه می رسد به ما ز لطف دست های اوست
خدا عنایتی کند که دردها دوا شود
وگرنه درد عاشقی چه زود می رسد به پوست
---------------------------------------------
بهمن 1390
با نفس هایم برایت روضه خوانی می کنم
با دلم از مقدمت من میزبانی می کنم
هر نفس از عشق تو دم می زنم بی حد و مرز
بی تو این دنیا تمامی بوته های خار و هرز
مادرت زهرا وجودم، اقتدایم، حاصلم
اذن مادر گفتنم را هدیه دادی بر دلم 1
از این حوالی بود جان را مبتلا کرد
با اشک چشمانش دلم را پر بلا کرد
آن شب میانه روضه ی هرساله، ارباب
امضا برایم این برات کربلا کرد
مدیون زهرایم که با این عشق دیرین
من را اسیر آیه ی " قالوا بلی " کرد 1
دلم گرفت و دوباره قلم زبانه گرفت
دوباره تیغ گلایه دم از زمانه گرفت
گناه من که نشستم میان فاصله چیست؟
دلم صداقت این عده را چو لانه گرفت
شکست نفخه ی صوری که جرأتم می داد
و استماع نوایی که ره به خانه گرفت
کاش با رفتن او جان ز تن ما می رفت
و روان ها به هوای او ز دنیا می رفت
سحر نوزدهم بود که از سمت زمین
نور از روی علی تا سوی بالا می رفت
حلقه ی در که دلش شور علی را می زد
خوب دانست که او به پیش زهرا می رفت
قلم به دست من و روبروی من، هیهات
میان میکده جام و سبوی من، هیهات
در این هوای بهاری شکسته تر هم هست
صدا ز ناله و این های و هوی من؟ هیهات
من از تو و تو ز من ناله ها چرا کردیم؟
مگر به دست تو گیرد وضوی من؟ هیهات
آقا! برات کرببلایم عطا نما
در راه عشق جام بلایم عطا نما
آقا! عنایتی بنما و فدا شدن
در راه حفظ حکم ولایم عطا نما
-----------------------------
خرداد 1390