برای قلب شکسته چه مرحمی داری؟
تویی که در دل هر خانه عالمی داری
تویی که نام تو درمان دردهای من است
تویی که با دل دلداده همدمی داری
« دل همیشه غریبم هوایتان کرده » 1
بگو به راز دلم جان محرمی داری
برای قلب شکسته چه مرحمی داری؟
تویی که در دل هر خانه عالمی داری
تویی که نام تو درمان دردهای من است
تویی که با دل دلداده همدمی داری
« دل همیشه غریبم هوایتان کرده » 1
بگو به راز دلم جان محرمی داری
شاعر همه حال و هوایش را ورق کرد
داغ و غم بی انتهایش را ورق کرد
بیچاره خود دلتنگ لیلای دلش بود
با نام مجنون حرف هایش را ورق کرد
از اشک مجنون گفت و بغض خویش را خورد
با جوهر غم ماجرایش را ورق کرد
دل می برد ز دست دو عالم لوای تو
آقای من تمام دو عالم فدای تو
من از ازل گدای در خانه ی توام
چشمم همیشه بوده به فضل و عطای تو
یک جلوه ای نما و جهان را به هم بریز
هستی آسمان و زمین مبتلای تو
خون می چکد ز دست حقوق بشر، چرا؟
داغی نشسته بار دگر بر جگر، چرا؟
آری شرف دوباره به تقصیر برده شد
برپا منای آدمیت، سر به سر، چرا؟
کوهی بنا ز کشته ی طفل و جوان و پیر
کز هر خطا و جرم و گنه بی خبر، چرا؟
وقتی حواس من به پرم گرم می شود
یعنی به هر بهانه سرم گرم می شود
پایان روزهای بهارست و نرم نرم
دارد هوای دور و برم گرم می شود
حتماً زمان صحبت با تو رسیده است
کم کم دهان نوحه گرم، گرم می شود
ما را در آسمان تولا رها کنید
در راه عشق آل پیمبر فدا کنید
کوری چشم دشمن مولای آفتاب
ما را غلام حضرت هادی صدا کنید
نام نقی سرآمد اسماء عالم است
هر کس جز این سروده از آدم سوا کنید
سخن از عشق ندارد به جز از غم حاصل
پس چه سود است در این فرض در اول باطل؟
طمع بوسه نکردیم و نخواهیم نمود
ما کجا و لب دلدار به صد دل حامل؟
همه از داغ فروپاشی بنیان تو می نالیدند
پس چرا نیست کسی تا که بنالد با دل؟
من از کلام تو در اضطراب می افتم
ز های و هوی تو در فکر آب می افتم
که آتشی که تو را می کشد شود خاموش
وگرنه غیر برایت به خواب می افتم
تنفسی که چنین با عتاب می رانی
چنان تپیده که من در سراب می افتم
حالا که قصه ی ما شرح ماتم است
پس این قباله خاطره ای از محرم است
« کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا » 1
ساحل نداشت که داغش دمادم است 2
---------------------------------------
1- کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
محتشم کاشانی
2- بهمن 1390