بارالها ای تو ستار العیوب!
ای همانکه هست غفار الذنوب!
ای امید ناامیدان ای خدا!
ای پناه بی پناهان ای خدا!
ای رحیم با صفا و با وفا!
لطف کن رحمی بر این بنده نما
بارالها ای تو ستار العیوب!
ای همانکه هست غفار الذنوب!
ای امید ناامیدان ای خدا!
ای پناه بی پناهان ای خدا!
ای رحیم با صفا و با وفا!
لطف کن رحمی بر این بنده نما
شب میلاد شه و سرور کل کائنات
صاحب حلم و درایت سید حسن الصفات
همره جمع ملائک توی عاشق بفرست
به امید فرج فرزندش یک صلوات
----------------------------------------------
1388
آن شب دگر آقا نتوانست بماند
بر مصیبت برادرش روضه بخواند
او اشک همی ریخت برای غم عباس
آن کس که بشد مست ز صهبای گل یاس
فرمود دگر توان بر صبر ندارم
عباس گلم بود، گل باغ و بهارم
عباس یل ام بنین پشت و پناهم
آن میر و سپهدار حرم و تکیه گاهم
آن بت شکن " باب حوائج " 1 به دو عالم
آن گل که شده مایه ی عز و افتخارم
آن ساقی عطشان که نخورد آب و بشد آب
ناگاه بگفتا یا اخا مرا تو دریاب
شمشیر زنان، ناله کنان، شدم به سویش
آن وقت بدیدم که شکسته بُد سبویش
دوش از طلب عشق و محبت تو مولا
دستم به طلب بود سوی عالم بالا
دل خواست سخن از تو بگوید به دو عالم
بگرفت مدد از در انگشتر خاتم 1
گفتم به سخن آمده ام بهر علمدار
آن ساقی بی دست تو، آن میر و سپهدار
دل در طلب عشق تو دیوانه ترین است
غم در بر این درد چه بسیار حزین است
ای یوسف بازار دلم بهر من این اشک
چون گوهر نایاب به انگشت نگین است
خواهد رسد آن روز که از عشق بمیرم
دل منتظرت مانده و جسمم به زمین است
امشب دوباره به نام نامی ارباب مست می شوم
امشب به کاسه ای از اشک، این می ناب مست می شوم
امشب از همان طریقی که واسطه اش یادم داده
با دست توسل به ساحت صاحب الابواب مست می شوم
---------------------------------------------------------------------
1386
سوز سینه ام را به گمانم اثری نیست
انگار که از رحمت و بخشش خبری نیست
این بنده ی پر جرم و گنه را به گمانم
از سوی خدا رحمت و عفو دگری نیست
سوزانده ام آن باغ که برپا بنمودم 1
جز جرم و خطا باغ دلم را ثمری نیست
برکام وجودم همه لذت بنشسته
آه این همه ذهر است و لیکن شکری نیست
نیمه شب شد کار دل آغاز شد
دفتر اعمال من یک بار دیگر باز شد 1
بر دلم بانگ "خدایا بازهم من آمدم"
با نوای توبه در وقت دعا هم ساز شد
صوتی از سمت عبادتگاه حق آید به گوش
بنده ات بار دگر آماده ی پرواز شد