روزنه ی رحمت
پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۵۳ ب.ظ
درمانده ی عشقت شده ام مرا نگاهی
با این همه عشقم تو مرا باز نخواهی
از سوز و غم ناله ی من همه بنالند
لیک از غم مانده در دلم هیچ ندانند
اشکم ز غم دوری تو روان تر از رود
رسم معرفت میان ما بگو چنین بود؟
هر لحظه و هر کجا به یاد تو می افتم
می گریم از این غم که مگر تو را چه گفتم؟
یا من چه خطایی بنمودم به بر تو؟
کاین گونه فراموش شدم از نظر تو
گفتم که من عاشقت شدم عزیز جانم
با هر نفسم سرود عشق تو بخوانم
پس چرا به یاد تو نمانده این محبت؟
این گونه نباشد به خدا رسم رفاقت
من حلقه به گوشم به در خانه ات ای یار
لطفی کن و دست از طلب غیر تو بردار
ای زائر چشمان تو این قلب شکسته
بنما تو نگاهی به گدای دست بسته
یاد نظرت عقل ز سر برده و هوشم
جز خرقه ی عشق تو بر این جسم نپوشم
تنها نه مکفّی به تن و جسم و سرم باد
روحم همه دربند عزیز جگرم باد
هرگونه توانی تو مرا اسیر بنما
هرچند جوانم ولی ام تو پیر بنما
فریاد زنم تا همه عالم بنویسند
بر تسلی این دل خسته اشک ریزند
من در به درم، در به در یک نگه تو
افتاده ام اینجا همه دم به درگه تو
ای روزنه ی رحمت ارباب به قلبم
آه ای صدف و گوهر نایاب به قلبم
یک دم ز عنایت نظری به من، خدا را
جانم به فدای یک نگاه تو نگارا
آخر ز غم عشق تو این رضی جان داد
صدق صحبتش را به تو اینچنین نشان داد
--------------------------------------------------
زمستان 1386