وارث مستضعفان
دوباره از تو سرودن قلم به دستم داد
و قاف قافیه ها عاقبت شکستم داد
دگر هوای دلم مبتلای آمدن است
و سهم روز و شبم ناله بر غمت زدن است
غم تو « سیصد و سیزده » نفر علمدار است
غم تو عادت ما بر نبودن یار است
غم تو « فتنه ی سبز » و جهالت دلهاست
غم تو غربت « سید علی » میان ماست
چه گویم از سحری که طلوع آن بی توست
چه گویم از نظری که فروع آن بی توست
اگرچه تونس و مصر و بلاد این اطراف
تلاطمش خبری می دهد ز قوس قاف
ولی دلم ز گناهم همی خبر دارد
قدوم آمدنت بهر من خطر دارد!
کدام دیده به سویت روانه خواهم ساخت؟
همان دو چشم که بر غیر تو نظر انداخت
کدام گوش شنیدن دهم به حرف امید؟
همان که غیبت و تهمت ز این و آن بشنید
کدام دست به دامان تو می آویزم؟
همان که معصیتش کرده است لبریزم
مگر که رأفت تو، رحمتت، چه می دانم
دوباره شامل حالم شود، نمی دانم...
صدای آمدنت می رسد، چه غوغاییست
قسم به شمس و قمر وقت شور و شیداییست
بیا و جلبک این فتنه را ز ریشه بکن
بیا و هرزه علف های شوم بیشه بکن
بیا و وارث مستضعفان عالم باش
بیا و علت عفو گناه آدم باش
« رضی » سرشک دو دیده به عالمی ندهد
و غصه و غم عشقت به هر غمی ندهد
-------------------------------------------
اسفند 1389 / ربیع الاول 1432