نهایت نبودن
قدم قدم روانه ام به سمت تو شبانه روز
که گشته این ندیدینت غمی عظیم و سینه سوز
خدا کند که جان دهم برای تو عزیز من
تمام هست خود کنم فدای تو عزیز من
رسد ز یاس و نسترن شمیم عطر و بوی تو
تو میوه ی دل منی منم گدای کوی تو
بمیرم از غصه اگر ببینم اشک دیده ات
هنوز آه می کشم ز آه دل کشیده ات
هنوز ناله می زنم برای اشتباه خود
گریه ی هر دقیقه را گرفته ام گواه خود
بدون تو وجود من ارزش بودنش نبود
شعر سرور و خنده را وقت سرودنش نبود
بدون تو نهایت نبودنم نبودن است
بدون تو نهایت سرودنم سرودن است
من از تمام لحظه ها به فکر با تو بودنم
به یاد چشمان تو هر لحظه پی سرودنم
تو از تبار لاله ای که بهترین گل خداست
نگاه کن، نگاه من به یک نگاه تو گداست
به صرف شعر و قافیه نمی توان بیان نمود
باب محبتی که حق به روی بنده اش گشود
سخن تمام کن « رضی » وقت فرود قصه است
هنوز قلب من از آن عمل ملول و خسته است
------------------------------------------------
بهمن 1388