درد دلی با امام زمان (عج)
سلام.
یک ساعت و چهل و یک دقیقه از نیمه ی شب گذشته است.
کم کم دارید برای نماز شب تان آماده می شوید.
خوشا به سعادتتان. هر قدر این مدت تلاش کردم بهانه ای برای نافله ی شب بیابم، هیچ چراغی سبز نشد!
شما دعا کنید، حتماٌ فرجی می شود.
اما،
راستش برای این چیزها مزاحمتان نشده ام.
اولاً اجازه می خواهم که دقایقی را پیش از اقامه ی نمازتان که همیشه به ذکر می گذرد، از شما طلب کنم که به من گوش کنید؛
اگر چه این سخن دور از انتظار است که مولای ما نخواهد اجازه بدهد به ما که با او حرف بزنیم؛ پس...
چند وقت بود طالب شده بودم برایتان بنویسم؛
دستم به قلم نمی رفت،
یا اگر هم می رفت، دیری نمی پایید که قلم وامی نهادم.
اما امشب، بی خود شدم و این تلفن همراه را که بعضی مواقع ما همراه اوییم نه او همراه ما (!)،
برداشتم و شروع کردم به نوشتن.
یادم می آید که خیلی مواقع این همراهم را به در و دیوار و زمین و آسمان کوبیده ام
و آنقدر آزارش داده ام، که دیگر او نیز خسته شده و علم خرابی برافراشته است.
به خودم می گوییم: همراه به این خوبی، به این نازنینی، به این گلی را که یک دانه اش می ارزد به صد تا مدعی همراهی (!)،
چرا این همه آزار می دهم و اذیت می کنم؟
والا خرابش هم می ارزد به صد تا آدم که یا علی (ع) می گویند و وسط کار، تنهایت می گذارند میان لشکر دشمن.
دشمن که چه عرض کنم؛
آدم دو تا از این ها داشته باشد، دیگر دشمن لازم ندارد...
بماند آقا جان؛ آن قدر دلم غصه ی ریز و درشت دارد که مثل مور و ملخ دورم را گرفته اند و نمی گذارند دردهایم را با شما در میان بگذارم.
البته ما که شرمنده ایم؛
یا برای حل گرفتاری ها و شفای مریض ها و رفع حاجاتمان سراغ شما می آییم،
یا برای درد دل!
با خود شما که کاری نداریم آقا جان.
به قول آن بنده ی خدا که گفته: « خواهندگان از او بر در او بسیار و خواهندگان او کم ...»
خدا وکیلی اگر فردا صبح، همین چهار پنج ساعت دیگری که مثل صبح های دیگر،
به سادگی از کنارمان خواهد گذشت - یا خدا وکیلی ما از کنارشان با خوابیدن تا لنگ ظهر و از اینجور قائله ها به سادگی گذشتیم -
همین طلوع آفتاب،
شما ظهور کنی چه داریم بگوییم به شما؟
اصلاً در روزمرگی هایمان، کجای زندگی مان را به شما اختصاص داده ایم؟
این ها بخورد توی سرمان، اصلاً آیا مثل شمایی، یعنی امام زمانی در زندگی ما جایگاهی دارد؟
گیریم که فردا صبح واقعاً شما خواهید آمد؛
خب به ما چه؟
آمده اید که آمده اید؛
ما به شما چه کار داریم؟
شما بیا کار خودت را بکن ما هم سرگرم بازی قشری و فکری خودمانیم.
شما بیا،
البته در نبودتان این ها را داریم؛ خیالتان راحت...
شما هم که بیایی با ما کاری نداری.
بدی ها همه جمع شده در محل تلاقی مدارهای 33 درجه ی زمین.
میروی آن جا و بدها را نابود می کنی.
ما که خوبیم.
ما نخبه ایم.
ما هرچه می گوییم درست است.
هر کس هم غیر از این بگوید دشمن شماست.
معاند است.
نفوذی دستگاه استکبار است.
حتی اگر دوست قدیمی مان باشد هم فرقی نمی کند؛ غیر از آنچه ما می گوییم اگر گفت می رود در جبهه ی باطل.
چون ما جبهه ی حقیم و حق طلب، و غیر از این هم ناحق است و حق ابراز ندارد.
شما هم با مایی.
ما شب های جمعه زیارت عاشورا می خوانیم.
خیلی ها می خوانند.
اما آن زیارت عاشورایی که ما می خوانیم با زیارت عاشورایی که بقیه می خوانند تفاوتی دارد به اندازه ی فاصله ی آسمان با زمین.
چرا؟
چون ما از زیارت عاشورایی که خوانیم هیچ چیز نمی دانیم
(البته از خودمان معذرت می خواهم؛
مگر می شود چیزی در این عالم باشد که ما ندانیم؟
اصلاً مگر این نیست که درست، آن چیزیست که ما میدانیم؟
پس واقعاً پوزش می طلبم از خودمان که بی ادبی کردم به ساحت مقدسمان..)
ولی چون ماییم مشکلی نیست.
ما که نباید مثل این تازه کارها برویم دنبال معانی.
برویم دنبال معنی « إنی سلم لمن سالمکم » و به واسطه ی همین یک جمله به این سادگی که همیشه می خوانیمش، بفهمیم « محبوب محبوب، محبوب است »؛
البته این مفاهیم کلیشه ای و تکراریست.
ما از پوسته ی دین عبور کرده ایم.
روزنامه ها را هم تیتروار ورق می زنیم؛
چون ما نافذالبصیره ایم.
کسی اگر با این ماجرا مشکل دارد، برود پیشینه اش را بررسی کند و ببیند عیبش از کجاست (!)
کسی حق ندارد اشتباه کند.
این وادی وادی اشتباه کردن نیست.
همه گرگ اند و توبه شان مرگ.
حق وصیت هم نداری؛ حتی به اندازه ی 2 دقیقه...
آری آقا جان، ما را شما می شناسی.
ما هر روز عهدمان را با تو تازه می کنیم
و البته چون صلاح می دانیم، این چند معاهده را هم به آن اضافه می کنیم تا مبادا وظایفی به این بزرگی را فراموش کنیم:
(البته هیچ صبحی نشده این معاهدات را تکرار نکنیم.
حتی اگر حوصله ی تازه کردن عهد، یعنی خواندن آن دعای کلیشه ای را هم نداشته باشیم)
اول)
خدا زبان داده تا به دشمنان امام زمان (عج) تا می توانیم نیش و کنایه بزنیم.
پس عهد می کنیم که در این نبرد بلاشک حق علیه باطل،
تا آخرین لحظه ی عمر با جان و مال و مخصوصاً لسانمان،
دلاورانه بجنگیم
تا قلب سیاه این معاندین و کوردلان که حقانیت ما را به این وضوح نمی بینند
مملو شود از زخم.
(برای شناسایی دشمنانتان آقا، می توانید به چند خط بالاتر مراجعه کنید...!)
دوم)
چشم پوشی از خطای افراد، فقط و فقط باید با هماهنگی ما صورت بگیرد.
یعنی ما بررسی می کنیم،
اگر مصلحت بود چشم پوشی می کنیم.
پیش فرضمان هم که البته اکثر اوقات به اصل مبدل می شود، عدم چشم پوشی است.
مرغ همسایه است که همیشه غاز است.
مرغ ما مرغ است؛ آن هم از این هرمونی ها.
پس چون به هیچ وجه،
روزی نخواهد آمد که مرغ ما غاز شود،
همانی که گفتیم:
همه گرگ اند و توبه شان مرگ.
بنابراین عهد می کنیم که مبادا اشتباه حتی یک نفر از دستمان در برود
تا خدایی ناکرده ما نتوانیم از او چشم پوشی نکنیم.
سوم)
حتی اگر با خدا کاری دارد کسی،
باید از کانال ما عبور کند.
به چه حقی بدون صدور اجازه نامه یا حکم مأموریت ممهور به مهر همایونیمان،
کسی دعای توسل می خواند؟
آن هم دست جمعی.
اصلاً پس از قضایای فتنه، تجمع بیش از یک نفر ممنوع.
فکر می کند قبول می شود این دعاها؟
ما که اجازه نداده ایم؛ خدا هم اجازه ی قبولی نمی دهد.
وقتی ما اجازه ندهیم،
معنایش این است که کاری انجام شده که رضایت امام زمان (عج) در آن نیست.
مثل این است که تکلیف رها بشود و حواس ها جلب یک کار بی اهمیت بشود.
تکلیف هم،
همان حکم مأموریتی است که ما صادر می کنیم.
بنابراین عهد می کنیم جلوی کارهایی که تکلیف نباشد را با جدیت بگیریم
و نگذاریم کسی دچار اشتباه بشود
که شرمنده ی رویش شویم. (چون آن موقع توبه بی توبه ...)
چهارم)
... بماند. آقا جان،
شما که ما را می شناسی.
ما همانهایی هستیم که قرار است شب ظهورتان در شهر خودمان بخوابیم
و صبح، البته ظهر،
ظهر که بیدار شدیم ببینیم در مکه ایم...
میدانیم هم که شما به خاطر اینکه مبادا خواب ما کم بشود،
حتماً ظهورتان را به چند ساعت تأخیر خواهید انداخت.
آخر ما مورد قبول شماییم.
خلاصه،
این ها را گفتم برای شما که اگر کسی خواند،
شأن ما را دریابد و حواسش باشد که باید چگونه با ما رفتار کند.
از شما شرمنده ام که وقتتان را صرف خواندن این حرف ها کردید
و نماز شبتان کمی به تأخیر افتاد.
البته ارزشش را داشت؛
چرا که با این صبر و تحمل،
آن چه که میان دل ما مدعیان یاری شما بود برملا شد و عالم و آدم ما را شناخت...
التماس دعا.
خدانگهدار
---------------------
آبان
1389
* انتشار این مطلب در پایگاه اینترنتی عمارنامه: کلیک کنید
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/node/13950
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir
یا علی