کوله بار خطا
رو به درگاه خدا آورده ام
کوله باری از خطا آورده ام
نزد آن بنده نواز مهربان
ذکر من هر لحظه شد " یا الامان "
بس گناه و معصیت کردم خدا
بس خطا کردم، خطا کردم، خطا
بارها قلب تو را بشکسته ام
بارها عهد و وفا بشکسته ام
دم به دم کردم خطا و اشتباه
معصیت بنموده ام، کردم گناه
بنده ای هستم خدایا بی وفا
بین نمازم دم به دم گشته قضا
گشته ام شرمنده از اعمال خود
من نمی بینم خوشی بر حال خود
نزد تو ای مهربان بی ریا!
من ندارم آبرویی ای خدا!
زین سبب خود را ملامت می کنم
از جدایی ها شکایت می کنم 1
عاقبت نی بنده ات بیدار کرد
درد چندین ساله را تیمار کرد
نی به من فهماند این را هرنفس
آه و واویلا ندارم جز تو کَس
تو دوای درد بی درمانمی
تو جلا و هستی و ایمانمی
هرچه دارم از تو دارم ای خدا!
من کسی جز تو ندارم ای خدا!
جان زینب بانوی بشکسته سر
جان اشک مرتضی وقت سحر
توبه ی این بنده ات را کن قبول
رحمتت را شکر شد بر من وصول
در نهایت بنده ات را شاد کن
از تمام بندها آزاد کن 2
--------------------------------
1- مولوی: بشنو از نی چون حکایت می کند…. از جدایی ها شکایت می کند
2- پاییز 1386