بها دارم
در این زمانه بسی ناله در گلو مانده
کسی میان دلم قصه از شما خوانده
سروده ای ز همان لحظه ای که می آیی
از آن زمان که گرفتار ظلم صحرایی
شنیده ام که وجودت ز غصه ها لبریز
مدال صبر خدایی به گردنت آویز
عجب تحمل و حلمی خدا به تو داده
کز این معامله ایوب خسته افتاده
اگرچه صبر و شکیبایی اش مَثل گشته
ولی به پاس تو این ماجرا بدل گشته
تو صبر کرده ای اندر گناه این مردم
به هر بلا شده ای تو پناه این مردم
تو دل شکسته ای از انتهای هر هفته
ملول و خسته ای از ماجرای هر هفته
از آن زمان که نشستی تو را قلم دادند
نشستی و به دو دستت اذن عدم دادند
از آن زمانه که پرونده های ما دیدی
برای تک تکشان ذره ذره باریدی
از آن زمان که شدی خسته از وساطت ها
از انتهای دروغم و آم شماتت ها
از ابتدای تعهد و بی وفایی ها
دوگانگی به وجودم و ناروایی ها
از آن تبسم تلخی که بر لبت آمد
" که مدعی به قدم های اولش جا زد "
خلاصه دلبر دل ها! دگر شدی خسته
ملول و یکه به قلبی ز غصه بشکسته
نیامدم که بگویم: " علی مدد، هستم
من از تعلق قلبم به این و آن رستم "
دگر دروغ و تقلب، خیالم این ها نیست
نگویمت که نمی دانم و دوئیت چیست
گنه نموده ام و معصیت بسی آری
گناه های فراوان، خطای تکراری
شکسته ام چه فراوان تعهد خود را
خطا نموده ام آقا، خطا، خطا، آقا!
من و حمایت مهدی؟! عجب خیالاتی
شهادت به ره او؟! عجب محالاتی
منی که غرق گناهم چگونه ام لایق؟
درست گفته اگر خوانده کس مرا فاسق
ببین به جرم خود اعتراف دارم من
سری به زیر و زبانی قلاف دارم من
میان این همه عصیان، ولی بها دارم
چرا که در دل خود مهر چون تو را دارم
محبت تو و آباء پاک و معصومت
محبت تو و آن مام 1 دل پر از خونت
محبت تو و بابای دل پریشانت
محبت تو و اجداد دیده گریانت
مهم تر از همه این که دلم به تو گرم است
چرا که از من افتاده هم گرفتی دست
اگرچه بار گناهم بسی فراوان است
ولی گذشتن از جرم من چه آسان است
خدای من چو ببیند محبتت در پوست
قلم کشد ز ره بخشش و کرم ای دوست!
خیالم از همه افعال خود شد آسوده
چرا که در دل من مهر و عشق تو بوده
سرم به دامنت ای دوست! آرمیده خوش است
دو دیده ای که جمال گل تو دیده خوش است
دگر سخن به سر آمد، رضی چه خشنود است
محبت تو به مولا همیشه پر سود است 2
--------------------------------------------
1- مادر
2- مرداد 1388 / شعبان 1430 - در مشهد مقدس