دانید که با دیده ی بیدار چه کردند؟
با آل عبا در دم دیدار چه کردند؟
از غربت ارباب سخن ها که نگفتیم
بگذار بگوییم که با یار چه کردند
بگذار که از نور رخ ماه بپرسیم
با ماه رخ ماه شب تار چه کردند
دانید که با دیده ی بیدار چه کردند؟
با آل عبا در دم دیدار چه کردند؟
از غربت ارباب سخن ها که نگفتیم
بگذار بگوییم که با یار چه کردند
بگذار که از نور رخ ماه بپرسیم
با ماه رخ ماه شب تار چه کردند
مدینه داغ را معنا نموده
عجب نامردمی با ما نموده
خدایا شکر آمد وقت رفتن
که اینجا چشم را دریا نموده
دلم تنگ است از دوری مادر
و هجرانش به دل غوغا نموده
مسلم میان کوفه، تنها و دیده گریان
در ذکر سجده گوید، کوفه میا حسین جان
اینجا برای زینب، سنگ است نقل مجلس
آقا حذر کن از این، مهمانی پریشان
بازار انس و الفت، خالی ز مشتری شد
اما شلوغ گشته، بازار نیزه داران
آری غروب امروز قدری تیزتر بود
جام بلا و غصه ها سر ریزتر بود
خورشید روی نیزه و افلاک بر خاک
گویی که چشم آسمان ها نیز تر بود
این حُرم خورشید است یا گرمای آتش؟
انگار صبر خیمه ها لبریزتر بود
سخن این مرتبه آغاز با تو
بده بالم پر پرواز با تو
تمام آسمان رنگین کمان است
میان سینه ها ماتم عیان است
شده آغاز هر مشقی به نامت
همه، از جمله شاهان هم غلامت
آسمان تیره و تار است، چه ظلم روشنی
بشنوید این قصه را، این قصه ی بشنیدنی
قصه ی تاریکی هفت آسمان و عرش و فرش
قصه ای از آن چه روزی بوده در شب دیدنی
از عزای عالم معنا روایت می کنم
آن مصیبت که پس از وقت عظیمی ماندنی
مدینه! قامت یاسم کمان شد
میان جسم او تفصیل جان شد
مدینه ارغوانی یاس حیدر
میان کوچه ها رنگین کمان شد
مدینه! دست زهرا را شکستند
نوایش پشت در " یا الامان " شد
ببین از غصه ات با من چه ها شد
کمان قامتت بانوی خانه
برای آسمان همچون سما شد
تویی ماه شب یلدای عالم
که چهرت پشت ابری در خفا شد
بر سر نیزه تو بودی
دل ز دستم می ربودی
با غم عشقت حسین جان
مست و آبم می نمودی
صوت قرآنت شنیدم
دل ز غیر تو بریدم