غروب
آری غروب امروز قدری تیزتر بود
جام بلا و غصه ها سر ریزتر بود
خورشید روی نیزه و افلاک بر خاک
گویی که چشم آسمان ها نیز تر بود
این حُرم خورشید است یا گرمای آتش؟
انگار صبر خیمه ها لبریزتر بود
شمشیر رنگش سرخ و نیلی خیزران ها
شلاق ها از تیغ و دشنه تیزتر بود
گفتند گل روی زمین پس کو گلابش؟
این مرتبه هر گام مرکب ریزتر بود
بر آل عصمت رأفتی پیدا نمی شد
شرم و حیا از ارزنی ناچیزتر بود
طفلی کنار جسم بابا شکوه می کرد
می گفت خار از تیز دشمن تیزتر بود
آخر رضی از اشک خود دریا بسازد
گویی که چشمان خدایش نیز تر بود1و2
------------------------------------------
1- این شعر را در مؤسسه شهرستان ادب خواندم و جناب آقای محمد مهدی سیار (چشم - زخم) آن را شعر خوبی دانستند و راجع به ابیاتی از آن نظری داده اند که در ویرایش آن به کار برده شد.
2- آبان 1387 / ذی القعده 1429