چند وقتیست از این فاصله ها می نالم
که ازاین وضع شرر فتاده بر احوالم
در پی رهایی از غصه چنان شد کارم
که خود چاره ی مشکل آمده دنبالم
گفت درمان و دوا به دردهای تو منم
زود برگو ز چه رو نیامدی دنبالم؟
چند وقتیست از این فاصله ها می نالم
که ازاین وضع شرر فتاده بر احوالم
در پی رهایی از غصه چنان شد کارم
که خود چاره ی مشکل آمده دنبالم
گفت درمان و دوا به دردهای تو منم
زود برگو ز چه رو نیامدی دنبالم؟
امشب برای آمدنت گریه می کنم
از غصه ی نیامدنت گریه می کنم
آقا بیا که طاقت من هم تمام شد
بر یکه و غریب شدنت گریه می کنم
این جمعه ها که منتظرند هیچ
من هم برای سر زدنت گریه می کنم
دلا درمان درد ما نیامد
انیس و مونس جان ها نیامد
دلا دیدی که آخر سینه نالید
که تنها همدم دل ها نیامد؟
خدایا! آخر هفته شده باز
چرا آن سرو دل آرا نیامد؟
دل برید او ناگهان از دار فانی پر کشید
با سرودی جان نواز و آسمانی پر کشید
بر ندای ایزدی لبیک گفت و دیده بست
با دلی غمدیده از نامهربانی پر کشید
یاد یاران سفر کرده دلش را می فشرد
عاشقانه سوی آن یاران جانی پر کشید
دوباره جمعه آمد و اسیر غصه و غمم
به یاد صاحب الزمان دچار رنج و ماتمم
شنیده ام ز عاشقان ضعیف و خسته گشته است
سوال دارم از خودم: من از تبار آدمم؟
ز بس گناه می کنم سرشک غصه اش روان
من ادعا نمی کنم که بهترین عالمم
عجب از خیال خامی که به سر داشته ام
و از این غصه به قلبم چه شرر داشته ام
من همانم که غمت خانه خرابش بنمود
نکند فکر کنی یار دگر داشته ام
گفته بودم که اگر ناز کنی ناز کشم
داده بودی به من آن وعده، خبر داشته ام
دانید که با دیده ی بیدار چه کردند؟
با آل عبا در دم دیدار چه کردند؟
از غربت ارباب سخن ها که نگفتیم
بگذار بگوییم که با یار چه کردند
بگذار که از نور رخ ماه بپرسیم
با ماه رخ ماه شب تار چه کردند
مدینه داغ را معنا نموده
عجب نامردمی با ما نموده
خدایا شکر آمد وقت رفتن
که اینجا چشم را دریا نموده
دلم تنگ است از دوری مادر
و هجرانش به دل غوغا نموده
کسی بالای سر نیست
مرا حرف دگر نیست
مرا بنما نصیحت
دل آزردن هنر نیست
چرا باور ندارم
که دل اهل خطر نیست؟
در قنوت دلتان یاد غریبان باشید
در نماز شب خود به یاد یاران باشید
در سحرگاه جنون با نفس مهمومی 1
یاد سودازده قلب و دل انسان باشید
وعده گاه دلتان میکده ی جانان است
اندکی در طلب وعده ی جانان باشید