تو را از جنس الماس آفریدند
تو را با ناز و احساس آفریدند
ز رویت نازنین! تصویر زشتی
کشیدند و گل یاس آفریدند
--------------------------------
1387
تو را از جنس الماس آفریدند
تو را با ناز و احساس آفریدند
ز رویت نازنین! تصویر زشتی
کشیدند و گل یاس آفریدند
--------------------------------
1387
ساقی! به دلم امشب از باده ی مستی ده
از هستی خود قدری پیمانه ی هستی ده
ساقی! من اگر مستم از باده گساری نیست
پاکم! نهراس از من، برخیز و دستی ده
------------------------------------------------------
1387
دلم از غصه ات یارا! کباب است
ببین حالم ز هجرانت خراب است
مرا در کوی خود جانا! بده راه
گرفتن دست تنها را ثواب است
الا ای صاحب و منجی عالم!
چرا بین من و رویت نقاب است؟
آسمون دلش گرفته، گمونم میخواد بباره
دلشو تو دست بگیره، هر کی امشب بیقراره
توی کوچه های کوفه، تو یه خونه ی قدیمی
وقت افطار سر سفره، سفره ای خوب و صمیمی
یه بابا مهمون امشب خونه ی دختر کوچیکه
اما از کارای بابا، دل دختر، تیکه تیکه
بیا ای یوسف زهرا دمی بر من نظر بنما
بیا دیگر سحر گردان شب تاریک هجران را
الا ای صاحب عالم که دل در بند زلف توست!
« چه دشوار است پیمودن به هجران تو منزل ها » 1سحر، افطار، هر لحظه، به هر محدوده ای باشم
« ز داغت آن چنان گریم که ماند ناقه در گل ها »2
دیگر بنما پیدا این مطلع پنهان را
بشنو سحری یکدم فریاد غریبان را
ای ماه شب یلدا! کافیست خسوف تو
دیگر سحری باید شام دل ویران را
« دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی »1
این حرف قدیمی شد خواندیم ز بس آن را
تویی آن شاخه ی طوبای بهشت
که خدا بهر من آن را بسرشت
قاضی آمد بنویسد به تمنا نامم
گفت مجنون و همان را بنوشت
------------------------------------
1387
صد مژده تو را یارا، عید رمضان آمد
فرخنده سعید فطر، فطریه ی جان آمد
سی روز بُدی روزه، احسنت بر این کارت
زین کار نکو مزدت، از سوی جنان آمد
بخشید خدا جرمت، ره توشه از این برتر؟
بین نامه ی اعمالت، چون برف گران آمد
سقای حسین بن علی یاور زینب
در سماء احسان و وفا یگانه کوکب
فخر مرتضی در صف پیکار و شجاعت
وانکه قامت سرو قدش کند قیامت
امید حسن، پناه کلثوم و سکینه
مغموم ز ماجرای خون بار مدینه
می خواهم از عمق دلم گویم سخن از پادشاه
آنکه فدایش جان کنم، گر او نماید یک نگاه
آن کس که وصف طائری از طائران مرقدش
دل مرده را احیا کند، بیرون برد دل را ز چاه
این روزها شد قسمتم، باری دگر این دیده را
وقف تماشایش کنم، نذر نظر بر بارگاه