دلا درمان درد ما نیامد
انیس و مونس جان ها نیامد
دلا دیدی که آخر سینه نالید
که تنها همدم دل ها نیامد؟
خدایا! آخر هفته شده باز
چرا آن سرو دل آرا نیامد؟
دلا درمان درد ما نیامد
انیس و مونس جان ها نیامد
دلا دیدی که آخر سینه نالید
که تنها همدم دل ها نیامد؟
خدایا! آخر هفته شده باز
چرا آن سرو دل آرا نیامد؟
بر دلم جز عشق تو آقای من راهی ندارد
سینه ام از غصه ات می سوزد و آهی ندارد
گریه ام جاری برای این فراق چند ساله
این گدایت مثل حیدر بهر خود چاهی ندارد
-----------------------------------------------------
1388
نمی بینی نهنگا خودکشی کردن ؟
نمی بینی که آدم ها پر از دردن؟
نمی بینی که طوفان بیقرار و سخت
به روی زندگی چشماشو آروم بست؟
نمی بینی دل دنیا پریشونه ؟
نمی بینی که بلبل روضه می خونه؟
بعد آن سیل روان از دیده
و پس از توبه به درگاه خدا
ساعتی چند از آن دم که گذشت
باز دستم به خطا رفت، چرا؟
----------------------------------------
1388
امشب از سمت دلم دارم سخن
همچو اشک دیده می بارم سخن
امشب از قلبی شکسته، بی نوا
می زنم دم عاشقانه با شما
روزگاری صحبتم بوی تو داشت
دست هایم ره به گیسوی تو داشت
دوباره جمعه آمد و اسیر غصه و غمم
به یاد صاحب الزمان دچار رنج و ماتمم
شنیده ام ز عاشقان ضعیف و خسته گشته است
سوال دارم از خودم: من از تبار آدمم؟
ز بس گناه می کنم سرشک غصه اش روان
من ادعا نمی کنم که بهترین عالمم
عجب از خیال خامی که به سر داشته ام
و از این غصه به قلبم چه شرر داشته ام
من همانم که غمت خانه خرابش بنمود
نکند فکر کنی یار دگر داشته ام
گفته بودم که اگر ناز کنی ناز کشم
داده بودی به من آن وعده، خبر داشته ام
دانید که با دیده ی بیدار چه کردند؟
با آل عبا در دم دیدار چه کردند؟
از غربت ارباب سخن ها که نگفتیم
بگذار بگوییم که با یار چه کردند
بگذار که از نور رخ ماه بپرسیم
با ماه رخ ماه شب تار چه کردند
مدینه داغ را معنا نموده
عجب نامردمی با ما نموده
خدایا شکر آمد وقت رفتن
که اینجا چشم را دریا نموده
دلم تنگ است از دوری مادر
و هجرانش به دل غوغا نموده
این هفته هم گذشت آقا نیامدی 1
عمرم به سر رسید اما نیامدی
پشتم شکست ز بار گناه خویش
می دانم از چه تو مولا نیامدی
جامانده بر جدار خون دلی
بر انتقام ز دشمن زهرا نیامدی