شاعرانه

پایگاه انتشار سروده های کلاسیک و نثر نوشته های حسین رضائیان

شاعرانه

پایگاه انتشار سروده های کلاسیک و نثر نوشته های حسین رضائیان

شاعرانه

چند سالیست که با نوکری ات دل شادم
جان زهرا دم مردن مبری از یادم....

برای عاقبت به خیری بنده حقیر دعا کنید. یاحق

"استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلامانع است"

بایگانی

۲۱۳ مطلب با موضوع «آیینی» ثبت شده است

 

 

 

ضرب المثل

 

با تو چه شوری دارد آغاز غزل ها

بی تو نمی سازد به ما طعم عسل ها

 

جز رنج عشقت گنج دیگر نیست جان را

تو آبرو دادی به این ضرب المثل ها 1

 

اصلی ترین عشقی، به جان عشق سوگند

دارد هرآنچه عشقِ غیر از تو بدل ها

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۳۰
یاحق

بلند شو


مادر قسم به سوره ی کوثر بلند شو
مادر تو را به جان پیمبر بلند شو

مادر تو را به سیلی و من را به یک لگد
دشمن زمین زده ولی آخر بلند شو

بابا اگر که بود چنین جرأتی نبود
مادر قسم به غیرت حیدر بلند شو

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۱۰
یاحق
بدون تو

 

دارد بهار میرسد اما بدون تو
دارد بهار میشود آقا بدون تو

 

بار دگر بهار و هیاهوی تازگی
بار دگر شکفتن گل ها بدون تو

 

سال گذشته لحظه ی تحویل سال نو
گفتم چه سود شادی دنیا بدون تو

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۲۷
یاحق

نادم

 

دارم به حال زار خودم گریه می کنم

بر روز و روزگار خودم گریه می کنم

 

من توبه ها شکسته ام و باز نادمم

بر عهد بیشمار خودم گریه می کنم

 

یابن الحسن فدای تو هستی من تمام

بر دار و بر ندار خودم گریه می کنم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۰۹
یاحق

یا أباالمهدی مدد


یا امام عسگری

تو به عالم سروری

با صفای مرقدت

از همه دل می بری


در دلم از عشق تو 

شور و غوغایی به پاست

شک ندارم زایری

در حریم سامراست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۱
یاحق

آیا می شناسی - حسین رضائیان


زبان حال ما فردای قیامت با حضرت ارباب (ع)...


آقا! منم، آیا تو من را می شناسی؟

این نوکر غرق محن را می شناسی؟

 

آقا! منم، آن که برایت سینه می زد

آیا غلام سینه زن را می شناسی؟

 

یک عمر از داغ تو مشکی بر تنم بود

این نوکر مشکی به تن را می شناسی؟

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۰۹:۲۸
یاحق


دیگر ز دست نفس خطاکار خسته ام

از زشتی و پلیدی رفتار خسته ام

 

از رنج کوله بار گناه و بدی و جهل

از توبه های ناقص 1 و بسیار خسته ام 

 

از دست بی حیایی خود پیش روی تو  

وقتی خطا نمودم و انکار خسته ام

 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۴۹
یاحق

ترانه ناخوانده

کم کم برای رفتنم آماده می شوم

شوریده ای ز شورش سجاده می شوم

 

بر روی دوش هرزه علف گرچه می برم

آخر ولی به شوق تو دلداده می شوم

 

بانگ رحیل از نفسم می رسد به گوش

دارم همان که حق به دلم داده می شوم

 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۴۰
یاحق



هوالعلیم

دلم گرفته نمی دانم از چه می نالم؛ چرا فتاده شرر بر تمام احوالم ...

نمی دانم! شاید کسی تا امروز برای تو اینگونه ننوشته باشد.

شاید؛ معلوم نیست...

خیلی ها گفته اند؛ خیلی ها سروده اند؛ اما گمان نمی کنم کسی نوشته باشد این حرف ها را.

حرف هایی از عشقی که از روز ازل در دل ماسوا نهاده شد...

عشقی که به گونه ای در وجود تمام ذرات عالم رخنه کرده و عالمی را دچار خویش ساخته است.

نمی دانم!

شاید تا امروز کسی اینگونه، برای تو ننوشته باشد.

به دلم افتاده که اینگونه بنویسم. با خود گفتم خیلی ها دوست دارند با تو اینگونه حرف بزنند؛ اما شاید ندانند از کجا و چگونه شروع کنند.

گفتم سرمشقی باشد برایشان و حتی برای خودم...

گفتم بنویسم تا یادمان باشد برای چه زنده ایم و زنده بوده ایم برای چه...

گفتم بنویسم که چرا اینگونه جهانی شده ای. بگویم که چطور جهانی شده ای...

بگویم علت این را که حتی کسانی دوستت دارند که نمی شناسندت...

این حرف ها برای کسی نا آشنا نیست. یقیناً حرف از چیزی که همه دارندش آشناست. فقط شاید، شاید تا امروز کسی اینگونه برای تو ننوشته باشد.

به پاس حکم « من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق » مقدمه ام را به پایان می رسانم با قدردانی و تشکر از تمام عزیزانی که مرا در تحریر این اثر یاری کردند و زحمت آن ها سبب شد تا این نوشته ی دون ارزش (از لحاظ غیر محتوایی) بازخوانی و اشکالاتش برطرف گردد و به دست دوستان برسد.

نمی دانم! شاید تا امروز کسی اینگونه برای تو ننوشته باشد.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۰۷
یاحق


سلام.

یک ساعت و چهل و یک دقیقه از نیمه ی شب گذشته است.

کم کم دارید برای نماز شب تان آماده می شوید.

خوشا به سعادتتان. هر قدر این مدت تلاش کردم بهانه ای برای نافله ی شب بیابم، هیچ چراغی سبز نشد!

شما دعا کنید، حتماٌ فرجی می شود.

اما،

راستش برای این چیزها مزاحمتان نشده ام.

اولاً اجازه می خواهم که دقایقی را پیش از اقامه ی نمازتان که همیشه به ذکر می گذرد، از شما طلب کنم که به من گوش کنید؛

اگر چه این سخن دور از انتظار است که مولای ما نخواهد اجازه بدهد به ما که با او حرف بزنیم؛ پس...

چند وقت بود طالب شده بودم برایتان بنویسم؛

دستم به قلم نمی رفت،

یا اگر هم می رفت، دیری نمی پایید که قلم وامی نهادم.

اما امشب، بی خود شدم و این تلفن همراه را که بعضی مواقع ما همراه اوییم نه او همراه ما (!)،

برداشتم و شروع کردم به نوشتن.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۰۲
یاحق