درمانده ی عشقت شده ام مرا نگاهی
با این همه عشقم تو مرا باز نخواهی
از سوز و غم ناله ی من همه بنالند
لیک از غم مانده در دلم هیچ ندانند
اشکم ز غم دوری تو روان تر از رود
رسم معرفت میان ما بگو چنین بود؟
هر لحظه و هر کجا به یاد تو می افتم
می گریم از این غم که مگر تو را چه گفتم؟