آمدی تا به عشق جان بدهی
تا خدا را به ما نشان بدهی
آمدی تا برای دل دادن
تا قیامت به ما زمان بدهی
آمدی تا به هر گنه کاری
وقت مردن خودت امان بدهی
آمدی تا به عشق جان بدهی
تا خدا را به ما نشان بدهی
آمدی تا برای دل دادن
تا قیامت به ما زمان بدهی
آمدی تا به هر گنه کاری
وقت مردن خودت امان بدهی
رسید آخر روضه، دلم پر از درد است
هوای زندگی ام بی ظهور تو سرد است
بهار روضه به سر شد، نیامدی اما
رسید فصل خزان، برگ و بار من زرد است
دو ماه گریه برای نبودنت کردم
خوشم که دیده به عهد غمت جوانمرد است
جهان را با وجودش سر به سر پر کرده است از جود
همان نوری که تاریکی شود با بودنش نابود
همان عطری که در عالم نوید واژهی مستی به بار آورد
همان هستی که با او هستی دنیا شده موجود
جوادی که به پایان برد هرچه یاوه گویی را به میلادش
عیان شد این چنین حق بودن هر وعدهی موعود
بابا کجا بودی زمانی که
جا مانده بودم در دل صحرا
از غصه میمردم نمی آمد
دلداری من مادرت زهرا
پیاده می روم و دل به دلبری دادم
که می رسد دم آخر یقین به فریادم
میان خستگی و درد پا و بی حالی
نسیم یاد حرم می رسد به امدادم
ای شاخصه ی عشق خدا حضرت زینب
ای شافعه ی روز جزا حضرت زینب
ای کوثرِ کوثر، ثمر پنج تنی تو
ای تالیه ام النجبا حضرت زینب
در مملکت جود و سخایی تو ملیکه
ای سائل تو شاه نما حضرت زینب
آقای من، آقای من، مولا امام عسگری
گلواژهی دیوان نور، استاد عشق و دلبری
بازار مستی غلغله، از مقدم ساقی نور
دلها همه غرق شعف، آمد کریم دیگری
«اسمش حسن، وصفش حسن، از فرق تا پایش حسن»
روییده حُسن یوسفی، در بوستان حیدری
السلام ای نور در نور آفتاب
السلام ای نور چشم بوتراب
السلام ای ششمین شمس ودود
ای که هستی علت بود و نبود
السلام ای مذهبت آیین ما
ای گدایت دیده ی مسکین ما
ای یار و همراه پیمبر یا خدیجه
این دین حق را یار و یاور یا خدیجه
ای اولین بانوی دین مصطفایی
ای بر محمد زوج و همسر یا خدیجه
ای همنشین وحی، ای محرم به اسرار
مثل تو هرگز نیست دیگر یا خدیجه