عجب زمانه ای شده، عجب هوای فاسدی
عجب که رنگ بی حیایی شد سبز سیّدی
عجب که غربت رسول خدا داد می کند
کسی به نام پیمبر دم از گناه می زند
صدای سوت پلیدان بسی به گوش می رسد
دوباره زمزمه ی ناکسی به گوش می رسد
عجب زمانه ای شده، عجب هوای فاسدی
عجب که رنگ بی حیایی شد سبز سیّدی
عجب که غربت رسول خدا داد می کند
کسی به نام پیمبر دم از گناه می زند
صدای سوت پلیدان بسی به گوش می رسد
دوباره زمزمه ی ناکسی به گوش می رسد
امشب برای آمدنت گریه می کنم
از غصه ی نیامدنت گریه می کنم
آقا بیا که طاقت من هم تمام شد
بر یکه و غریب شدنت گریه می کنم
این جمعه ها که منتظرند هیچ
من هم برای سر زدنت گریه می کنم
با گناهانی که هر دم کرده ام
جانتان را بارها آزرده ام
وای از آن روزی که رسوایم کنی
آبرویم می رود، شرمنده ام
--------------------------------
خرداد 1388 / جمادی الثانی 1429
دلا درمان درد ما نیامد
انیس و مونس جان ها نیامد
دلا دیدی که آخر سینه نالید
که تنها همدم دل ها نیامد؟
خدایا! آخر هفته شده باز
چرا آن سرو دل آرا نیامد؟
بر دلم جز عشق تو آقای من راهی ندارد
سینه ام از غصه ات می سوزد و آهی ندارد
گریه ام جاری برای این فراق چند ساله
این گدایت مثل حیدر بهر خود چاهی ندارد
-----------------------------------------------------
1388
نمی بینی نهنگا خودکشی کردن ؟
نمی بینی که آدم ها پر از دردن؟
نمی بینی که طوفان بیقرار و سخت
به روی زندگی چشماشو آروم بست؟
نمی بینی دل دنیا پریشونه ؟
نمی بینی که بلبل روضه می خونه؟
بعد آن سیل روان از دیده
و پس از توبه به درگاه خدا
ساعتی چند از آن دم که گذشت
باز دستم به خطا رفت، چرا؟
----------------------------------------
1388
ماجرای کربلا تکرار گشته یاحسین!
بار دیگر دیده ها خون بار گشته یاحسین!
آتش و خون غزه را در چنگ ماتم برده است
قلب ما آماده ی پیکار گشته یاحسین!
--------------------------------------------------
در ماجرای جنگ 22 روزه غزه - 1388
عشق و رؤیا و خیال، حاصلش رنجیدن است
عشق را لازمه دل، از جهان برچیدن است
شد فدا بهر نماز، بای بسم الله عشق 1
عشق حق هم بی نماز، دور خود چرخیدن است 2
-----------------------------------------------------------
1- منظور حضرت أباعبدالله الحسین (ع) است.
2- 1388
دل برید او ناگهان از دار فانی پر کشید
با سرودی جان نواز و آسمانی پر کشید
بر ندای ایزدی لبیک گفت و دیده بست
با دلی غمدیده از نامهربانی پر کشید
یاد یاران سفر کرده دلش را می فشرد
عاشقانه سوی آن یاران جانی پر کشید