مدح حضرت عباس (ع) - بند هفتم
من مشتعل از عشق توام حضرت ساقی!
لبریز نما جام من از باده ی باقی
" دل در طلب عشق تو دیوانه ترین است " (کلیک کنید)
این حرف دلم حرف زمان است و زمین است
بر نامه ی جرمم ز کرم چشم بپوشان
اذنم بده یک دم برسم بر در جانان
ارباب حسین است و علمدار تو هستی
گوید ز تو که ماه شب تار تو هستی
دست تو جدا شد ز تنت بهر ولایت
زین غصه نموده نی مولوی شکایت
آن تیر که بر چشم تو بنشست دلم خست
چون شیشه ی امید دل فاطمه بشکست
تا از روی زین تو بر زمین آمدی ای شاه!
مبتلا شدم من به بلا و غم جانکاه
آمد به برت فاطمه و گفت که عباس!
ای آیه ی احسان خدا و شور و احساس!
فریاد بزن برادرت را که بیاید
تا دل ز تو با غمزه ی مستانه رباید
گفتی به برم بیا و دریاب برادر!
آن دم تو سفر کردی و رفتی سوی مادر
باور نکند رضی این مهر و عنایت
آخر نبود وُ را به این لطف لیاقت
-------------------------------
مهر 1389