رسید ماه محرم دلم دوباره گرفت
دلم ز دیدن آن بوریای پاره گرفت
به نام نامی دلبر دوباره شور تو را
شکسته قلب نحیفم به یک اشاره گرفت
-------------------------------------
آذر 1389 / ذی الحجه 1431
رسید ماه محرم دلم دوباره گرفت
دلم ز دیدن آن بوریای پاره گرفت
به نام نامی دلبر دوباره شور تو را
شکسته قلب نحیفم به یک اشاره گرفت
-------------------------------------
آذر 1389 / ذی الحجه 1431
دلم دوباره نفس تازه کرد آقا جان
ببین تفاوت احساس و عشق در انسان
چه شد به سینه ی هشتاد و هشت، خود دیدی
خودت بیاورش آن را به پهنه ی میزان
ستیز شمر و یزید زمان به عاشورا
مصاف لشکر میخانه با حسین زمان
رسید نامه ی طوفان سرشت واویلا
خدا دوباره ز ماتم نوشت واویلا
صدای مرثیه ای از دلم به گوش آید
که شمر بر روی سینه نشست واویلا 1و2
-----------------------------------
1- وَ الشِّمرُ جالسٌ عَلی صَدرِک: و شمر بر روی سینه ی تو نشست.
فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
2- آذر 1389 / محرم الحرام 1432
روز ازل که چهره ات آقا! کشیده اند
این واژه را برای شما آفریده اند
این جمع را ببین که به امید یک نگاه
رو سوی شهر دیده تان پر کشیده اند
دستان پر ز حاجتمان را نظر کنید
این دست ها ز غیز شما دل بریده اند
ما از ازل گدای در خانه ات شدیم
خود یک نظر نمودی و دیوانه ات شدیم
تو شمع گشته ای که دل مهر نشکند
باعث شدی که ما همه پروانه ات شدیم
کل فرشتگان همه اقرار می کنند
ما نیز مست باده و پیمانه ات شدیم
دل من تنگ چشمون سیاته
به یاد اون نگاه دلرباته
میخوام اینو همه دنیا بدونند
خدا هم عاشق برق نگاته
------------------------
1389
سلام من به تو الا شهید حق نما حسین
الا تو عشق عالمین، عزیز کبریا حسین
جهنمی ترین کلاغ رو سیاه تو منم
بیا دمی به این کلاغ خود نظر نما حسین
مرا امید یک نگاه تو همیشه باور است
توسلم به دست با کرامت شما حسین
من مشتعل از عشق توام حضرت ساقی!
لبریز نما جام من از باده ی باقی
" دل در طلب عشق تو دیوانه ترین است " (کلیک کنید)
این حرف دلم حرف زمان است و زمین است
بر نامه ی جرمم ز کرم چشم بپوشان
اذنم بده یک دم برسم بر در جانان
مرا با دلبرم قول و قراریست
که چشم آسمانی ام بهاریست
دمادم تا به یاد او می افتم
گلاب از دیدگان خسته جاریست
-----------------------------------------
1389
مهدی! دگر بیا که دلم غصه دار شد
باری دگر دو چشم ترم گریه بار شد
پایان رسید صلح حدیبیه العجل!
قرآن دوباره بر روی نیزه سوار شد
آتش زدند بار دگر درب خانه را
سیلی دوباره بر روی مادر نثار شد