دوست دارم قطره ای باشم ببارم بر رهت
یا که سنگی خرد و کوچک، زیر پایت، در رهت
گو کدامین راه را تو می نمایی انتخاب؟
تا شوم چشم انتظارت، همچو بادِ هر رهت
-----------------------------------------------------
1387
دوست دارم قطره ای باشم ببارم بر رهت
یا که سنگی خرد و کوچک، زیر پایت، در رهت
گو کدامین راه را تو می نمایی انتخاب؟
تا شوم چشم انتظارت، همچو بادِ هر رهت
-----------------------------------------------------
1387
تو را از جنس الماس آفریدند
تو را با ناز و احساس آفریدند
ز رویت نازنین! تصویر زشتی
کشیدند و گل یاس آفریدند
--------------------------------
1387
تویی آن شاخه ی طوبای بهشت
که خدا بهر من آن را بسرشت
قاضی آمد بنویسد به تمنا نامم
گفت مجنون و همان را بنوشت
------------------------------------
1387
این غم که به دل هست چه غوغا کرده
هر لحظه مرا واله و شیدا کرده
این صبح نفس گیر طلوعش زشت است
فقدان تو غم ها به دل ما کرده
دریا به تلاطم ز چه افتاده بدان
غمنامه ی غم های تو برپا کرده
تصوّری که تو داری، آرامش دریاست!
لیک بدان که میسوزد
بی نقاب و پرده، جمال آنکه پی نور است
از شمس روی تو...
او پی عشق آدم و حوّاست...!