اینجا پایگاه عکس نیست. اما...
یا امام عسگری
تو به عالم سروری
با صفای مرقدت
از همه دل می بری
در دلم از عشق تو
شور و غوغایی به پاست
شک ندارم زایری
در حریم سامراست
دلم بدجور پر است از خیلی ها...
دیگر نمی زنم به دلم سنگ هیچ کس
دیگر نمی شود دل من تنگ هیچ کس
پوسیده عمر آهنی ام پای دیگران
دیگر به جان و دل نزنم زنگ هیچ کس
رنگین شده تمام وجودم ز رنگ ها
دیگر نمی زنم به تنم رنگ هیچ کس
فارغ از تمام هیاهوهای عروض و قافیه، فارغ از دعواهای شاعرها برای رعایت هجای کوتاه و بلند و کشیده...
این شعر درد دل ماهایی ست که 30 دی ماه، سیاه ترین روز زندگی امسالمان بود. روزی که خون شهریاری ها لگد مال شد...
دشمن برای جنگ آمد، ایستادیم
ما شیشه و او سنگ آمد، ایستادیم
با لشکری خونخوار و تا دندان مسلح
رنگین و رنگارنگ آمد، ایستادیم
دنیا به ما می گفت ماهی قرمزِ تنگ
رفت و به زور چنگ آمد، ایستادیم
حال ما سخت گرفتار غم است
در فراقی که ندارد پایان
روی لب آیه ی « إنا لله » 1
نای دل هم نفس « الرحمن » 2
اربعینی ز فراق تو گذشت
مثل ده سال ولی بود انگار
نفسم تنگ شد از دود، به تهران چه کنم؟
با چنین شهر پر از وانت و پیکان چه کنم؟
آسمان بر سر این شهر دگر آبی نیست
با غم و حسرت این دیده به باران چه کنم؟
من در این شهر دمی یا زوجم یا فردم
با فرامین و قوانین پلیسان چه کنم؟
« از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست
دلخوش به فانوسم نکن» 1 ، نور مرا تجدید نیست
اینجا چرا دلبستگی جرمیست نابخشودنی؟
اینجا چرا قلب مرا سهمی به جز تهدید نیست؟
لیلا هر از گاهی دل مجنون می آوردی به دست
آیا دل و دین تو را احکامی از تقلید نیست؟
چند بار آمدم که بیایم به دیدنت.
چند بار گفتم این بار دیگر می روی و می بی نی اش...
چند بار نیت کردم که این بار دیگر باید بروی!
اما نتوانستم.
نمی دانم چرا. اما هرچه بود نتوانستم... اولین باری که بستری شدی، رفقا قرار گذاشتند بیایند به دیدنت بیمارستان. اسمش را یادم نمی آید، اما یادم هست که محل قرارمان مترو هفت تیر بود!
آمدم که راه بیافتم دلم ترسید. گفتم من طاقت دیدن او را در حال مریضی ندارم...
نیامدم.
خیالم بود می ماند، ولی رفت
و رفتن را نمی داند، ولی رفت
خیالم بود یک شب باز هیئت
کنارم روضه می خواند، ولی رفت
خیالم بود با ماندن ز قلبم
فراق خویش می راند، ولی رفت
رفیق صمیمی و دوست عزیزم، خادم الحسین (ع) مرحوم مهدی توفیقی فر به رحمت ایزدی پیوست که موجب تألم خاطرم گردید
بدین وسیله این ضایعه را به خانواده داغدیده و دوستان این بزرگوار در کانون نخبگان و هیئت کریم آل طاها (ع) تسلیت عرض می کنم و از خداوند منان برای روح آن مرحوم، عالی ترین درجات بهشت و برای بازماندگان صبر و شکیبایی مسئلت می نماییم.
به قول استاد لطیفیان:
بر من لباس نوکری ام را کفن کنید
نوکر بهشت هم برود باز نوکر است
در ادامه لینک های مربوط به ایشان آورده شده است:
+ مراسم شام غریبان درگذشت ایشان
+ مراسم ختم سومین روز درگذشت ایشان
+ ویژه نامه ی تصاویر و صوت مداحی های ایشان
+ تصاویر مراسم تشییع و وداع با ایشان