صد مژده تو را یارا، عید رمضان آمد
فرخنده سعید فطر، فطریه ی جان آمد
سی روز بُدی روزه، احسنت بر این کارت
زین کار نکو مزدت، از سوی جنان آمد
بخشید خدا جرمت، ره توشه از این برتر؟
بین نامه ی اعمالت، چون برف گران آمد
صد مژده تو را یارا، عید رمضان آمد
فرخنده سعید فطر، فطریه ی جان آمد
سی روز بُدی روزه، احسنت بر این کارت
زین کار نکو مزدت، از سوی جنان آمد
بخشید خدا جرمت، ره توشه از این برتر؟
بین نامه ی اعمالت، چون برف گران آمد
سقای حسین بن علی یاور زینب
در سماء احسان و وفا یگانه کوکب
فخر مرتضی در صف پیکار و شجاعت
وانکه قامت سرو قدش کند قیامت
امید حسن، پناه کلثوم و سکینه
مغموم ز ماجرای خون بار مدینه
می خواهم از عمق دلم گویم سخن از پادشاه
آنکه فدایش جان کنم، گر او نماید یک نگاه
آن کس که وصف طائری از طائران مرقدش
دل مرده را احیا کند، بیرون برد دل را ز چاه
این روزها شد قسمتم، باری دگر این دیده را
وقف تماشایش کنم، نذر نظر بر بارگاه
آسمان تیره و تار است، چه ظلم روشنی
بشنوید این قصه را، این قصه ی بشنیدنی
قصه ی تاریکی هفت آسمان و عرش و فرش
قصه ای از آن چه روزی بوده در شب دیدنی
از عزای عالم معنا روایت می کنم
آن مصیبت که پس از وقت عظیمی ماندنی
میخوام بگم برای تو، از هستی رفته به باد
از اون کرامتی که شد، نصیب من خیلی زیاد
یادم میاد تو هیئتا، تو روضه ها، تو گریه ها
این حرفو می زدم به تو، خدا کنه یادت بیاد
قسم به جون کفترات، که باوفاتر از من اند
منو ببر به کربلا، که جون داره به لب میاد
آقا چه خوش است با تو افطار کنیم
ذکر یا علی را با تو تکرار کنیم
آقا چه خوش است مانده ی افطارت
درمان و دوای دل بیمار کنیم
------------------------------------------
شهریور 1387 / رمضان 1429
هان مژده که یار خوش خبر می آید
آن صاحب غایب از نظر می آید
فالی زده ام که صبح این آدینه
آن یوسف گمگشته دگر می آید 1و2
---------------------------------------------
1- یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
حافظ
2- آبان 1387 / ذیقعده ی 1429
به سوی قبله ی دل ها روم خوش این اقبال
که قامتم ز غم و غصه گشته همچون دال
ز لحظه لحظه ی این حادثه همی شادم
امیر میکده! جانا! برس تو بر دادم
تمام همسفرانم چو مست میخانه
که آشنای تو با عالمی چو بیگانه 1
می زنم پر سوی تو ای شاه بی همتا علی
قصد دارم تا سخن رانم ز عشقت یا علی
ای بلندای نگاهت آسمان را کرده مست
ای ز مه، مه روتر و زیباتر و والا علی
کهکشان ها وامدار چشم بیمار تواند
گفته در حقت خدا که « لا فتی الا علی » 1
سخن از عشق همیشه زیباست
عاشقی کار دل بی پرواست
غصه ی عشق اگر در دل بود
دگرت غصه بگردد نابود
چون سخن از دل و دیوانگی است
نوکرت هستم و چاکر دربست