زبان حال ما فردای قیامت با حضرت ارباب (ع)...
آقا! منم، آیا تو من را می شناسی؟
این نوکر غرق محن را می شناسی؟
آقا! منم، آن که برایت سینه می زد
آیا غلام سینه زن را می شناسی؟
یک عمر از داغ تو مشکی بر تنم بود
این نوکر مشکی به تن را می شناسی؟
زبان حال ما فردای قیامت با حضرت ارباب (ع)...
آقا! منم، آیا تو من را می شناسی؟
این نوکر غرق محن را می شناسی؟
آقا! منم، آن که برایت سینه می زد
آیا غلام سینه زن را می شناسی؟
یک عمر از داغ تو مشکی بر تنم بود
این نوکر مشکی به تن را می شناسی؟
من با تمام قلب خود احساس کردم
انگار بی تو غرق در اندوه و دردم
بودم بهار اما بدون توست چندی
لبریز از پاییز و پر از برگ زردم
آری، نفس های مرا گرما تو بودی
برگرد ای مرداد من! چندیست سردم
زبانم سرخ، آری تلخ از دنیای دلتنگی
سر سبزم شده بازیچه ی رؤیای دلتنگی
شبیه قطره ها افسوس در افسوس در افسوس
از امواج پر از نیرنگ در دریای دلتنگی
کتاب مرجعی هستم لبالب از پریشانی
پرم از واژه و تکواژ بی معنای دلتنگی
حالا که رفتی با غمت باید بسازم
پای تو دل را بیشتر باید ببازم
حالا که رفتی باید از خود رو بگیرم
بی خود ز خود، از تو خودی دیگر بسازم
باید به فکر لرزش زانوم باشم
دارد نشسته می شود ذکر و نمازم
دیگر ز دست نفس خطاکار خسته ام
از زشتی و پلیدی رفتار خسته ام
از رنج کوله بار گناه و بدی و جهل
از توبه های ناقص 1 و بسیار خسته ام
از دست بی حیایی خود پیش روی تو
وقتی خطا نمودم و انکار خسته ام
کم کم برای رفتنم آماده می شوم
شوریده ای ز شورش سجاده می شوم
بر روی دوش هرزه علف گرچه می برم
آخر ولی به شوق تو دلداده می شوم
بانگ رحیل از نفسم می رسد به گوش
دارم همان که حق به دلم داده می شوم
دلم از غصه ی ایام چون پروانه ی پر بسته می ماند
گرفتار هوای یک اتاق خالی و دربسته می ماند
سکوتی بر لبم جاریست چون آرامش پیش از پریشانی
نمی دانم دل طوفانی ام تا چند سال آهسته می ماند
به روی شانه ی هم می نشانم سنگ های باور خود را
نمی دانم که این دیوار می ریزد و یا پیوسته می ماند 1
بی غم عشق در این ورطه چه بی مقداریم
هرچه داریم اگر، از غم لیلا داریم
قوت باده ی عشق است چنین کرده به ما
ما مگر بار غم دوست توان برداریم؟
ما به عشق است که احیا شده آزادیمان
ورنه از صنع خداوند فقط جانداریم
سخنی گفتم و آتش به دل خویش زدم
که خدا خسته ام و کاش رسانی مددم
زندگی باده ی تلخی شده، کافیست خدا!
کاش رؤیای خوشی تا دم مرگم بردم
طاقتم طاق شد، آسودگی ام برهم ریخت
کی شود تا که بچینند به رویم لحدم
همیشه نام شما بر زبان من جاری
شما میان دلم جای ویژه ای داری
ز لطف نام کریمت شبیه ابر بهار
به شوره زار دل من همیشه می باری
طراوت نفسم گوشه ای ز لطف شماست
اگر وجود مرا مال خود بپنداری