دلم از غصه ات یارا! کباب است
ببین حالم ز هجرانت خراب است
مرا در کوی خود جانا! بده راه
گرفتن دست تنها را ثواب است
الا ای صاحب و منجی عالم!
چرا بین من و رویت نقاب است؟
دلم از غصه ات یارا! کباب است
ببین حالم ز هجرانت خراب است
مرا در کوی خود جانا! بده راه
گرفتن دست تنها را ثواب است
الا ای صاحب و منجی عالم!
چرا بین من و رویت نقاب است؟
به همه می گویم، در شب و روز که دلدارم نیست
ز غمت می گریم، که جز این کار دگر کارم نیست
دگرم طاقت نیست، به تو می گویم از این احوالم
من از این می نالم، که نگاه تو خریدارم نیست1
چشم من می ماند، به سر جاده ی آمدنت مهدی جان!
به خدا میمیرم، نکند قسمت دیدارم نیست؟