شاعرانه

پایگاه انتشار سروده های کلاسیک و نثر نوشته های حسین رضائیان

شاعرانه

پایگاه انتشار سروده های کلاسیک و نثر نوشته های حسین رضائیان

شاعرانه

چند سالیست که با نوکری ات دل شادم
جان زهرا دم مردن مبری از یادم....

برای عاقبت به خیری بنده حقیر دعا کنید. یاحق

"استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلامانع است"

بایگانی

سحر نوزدهم

يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۱۶ ب.ظ



کاش با رفتن او جان ز تن ما می رفت

و روان ها به هوای او ز دنیا می رفت

 

سحر نوزدهم بود که از سمت زمین

نور از روی علی تا سوی بالا می رفت

 

حلقه ی در که دلش شور علی را می زد

خوب دانست که او به پیش زهرا می رفت

 


کوچه از آمدنش سرّ تعلل فهمید

نه، علی دیر نکرده ست که حالا می رفت

 

و یتیمان که همه پشت در خانه شان

از علی شان انتظار نان و خرما می رفت

 

همه احساس غریبی به تمناشان بود

که چرا وقت بدون بود بابا می رفت

 

ناگهان " فزت و رب الکعبه " غوغایی کرد

که از آن اشک به سان رود و دریا می رفت

 

و علی رفت که ما سرّ سخن بگشاییم

که علی نیز از این قافله تنها می رفت

 

این من و این سخنی سوخته از جنس نیاز

که نگاهم به نگاهی به تمنا می رفت

 

----------------------------------------

مرداد 1390 / رمضان 1432

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی