آری غروب امروز قدری تیزتر بود
جام بلا و غصه ها سر ریزتر بود
خورشید روی نیزه و افلاک بر خاک
گویی که چشم آسمان ها نیز تر بود
این حُرم خورشید است یا گرمای آتش؟
انگار صبر خیمه ها لبریزتر بود
آری غروب امروز قدری تیزتر بود
جام بلا و غصه ها سر ریزتر بود
خورشید روی نیزه و افلاک بر خاک
گویی که چشم آسمان ها نیز تر بود
این حُرم خورشید است یا گرمای آتش؟
انگار صبر خیمه ها لبریزتر بود
عمری اندر همه دم با غم تو درگیرم
بر در خانه ات ای یار نگر زنجیرم
« کربلا کعبه ی دل هاست خدا می داند » 1
گر بماند به دلم حسرت آن می میرم 2
-----------------------------------------------------
1- کربلا کعبه ی دلهاست خدا می داند
دیدنش آرزوی ماست خدا می داند
وفایی (کلیک کنید)
2- آبان 1387 / ذیقعده 1429
غصه بسیار شده از تو دوا می خواهم
از عزای تو مماتم ز خدا می خواهم
یک شب جمعه مرا در حرمت راه بده
تا به کی ناله کنم کرببلا می خواهم؟
-----------------------------------------------
آبان 1387 / ذی القعده 1429
که شود زین همه دل سوخته هم صحبت من؟
تا کند کم ز عنایت، ماتم و محنت من
کربلا! آرزویت در دل من می ماند
عاقبت حسرت و افسوس شود قسمت من
-----------------------------------------------------
آبان 1387 / ذیقعده 1429
آستان رو به روی ماست، بیا تا برویم
دل من غرق تمناست، بیا تا برویم
»هر که دارد هوس کرببلا بسم الله « 1
منتظر حضرت زهراست، بیا تا برویم 2
----------------------------------------------
1- این شعر که در چاووش خوانی هاى کاروان هاى مسافر کربلا خوانده میشد، برگرفته از کلام امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مکه و ... (لینک مطلب)
2- آبان 1387/ ذی القعده 1429
سخن این مرتبه آغاز با تو
بده بالم پر پرواز با تو
تمام آسمان رنگین کمان است
میان سینه ها ماتم عیان است
شده آغاز هر مشقی به نامت
همه، از جمله شاهان هم غلامت
بازم دلم گرفته، هوای گریه داره
میخواد برای ارباب، بارون بشه بباره
میخوام که با سرشکم، دریا برات بسازم
تموم زندگیمو، آقا به پات ببازم
« میون این همه نور، نور حسینو عشقه
شور میزنم به سینه، شور حسینو عشقه "
آسمان تیره و تار است، چه ظلم روشنی
بشنوید این قصه را، این قصه ی بشنیدنی
قصه ی تاریکی هفت آسمان و عرش و فرش
قصه ای از آن چه روزی بوده در شب دیدنی
از عزای عالم معنا روایت می کنم
آن مصیبت که پس از وقت عظیمی ماندنی
میخوام بگم برای تو، از هستی رفته به باد
از اون کرامتی که شد، نصیب من خیلی زیاد
یادم میاد تو هیئتا، تو روضه ها، تو گریه ها
این حرفو می زدم به تو، خدا کنه یادت بیاد
قسم به جون کفترات، که باوفاتر از من اند
منو ببر به کربلا، که جون داره به لب میاد
به سوی قبله ی دل ها روم خوش این اقبال
که قامتم ز غم و غصه گشته همچون دال
ز لحظه لحظه ی این حادثه همی شادم
امیر میکده! جانا! برس تو بر دادم
تمام همسفرانم چو مست میخانه
که آشنای تو با عالمی چو بیگانه 1