صد مژده تو را یارا، عید رمضان آمد
فرخنده سعید فطر، فطریه ی جان آمد
سی روز بُدی روزه، احسنت بر این کارت
زین کار نکو مزدت، از سوی جنان آمد
بخشید خدا جرمت، ره توشه از این برتر؟
بین نامه ی اعمالت، چون برف گران آمد
صد مژده تو را یارا، عید رمضان آمد
فرخنده سعید فطر، فطریه ی جان آمد
سی روز بُدی روزه، احسنت بر این کارت
زین کار نکو مزدت، از سوی جنان آمد
بخشید خدا جرمت، ره توشه از این برتر؟
بین نامه ی اعمالت، چون برف گران آمد
می خواهم از عمق دلم گویم سخن از پادشاه
آنکه فدایش جان کنم، گر او نماید یک نگاه
آن کس که وصف طائری از طائران مرقدش
دل مرده را احیا کند، بیرون برد دل را ز چاه
این روزها شد قسمتم، باری دگر این دیده را
وقف تماشایش کنم، نذر نظر بر بارگاه
آسمان تیره و تار است، چه ظلم روشنی
بشنوید این قصه را، این قصه ی بشنیدنی
قصه ی تاریکی هفت آسمان و عرش و فرش
قصه ای از آن چه روزی بوده در شب دیدنی
از عزای عالم معنا روایت می کنم
آن مصیبت که پس از وقت عظیمی ماندنی
میخوام بگم برای تو، از هستی رفته به باد
از اون کرامتی که شد، نصیب من خیلی زیاد
یادم میاد تو هیئتا، تو روضه ها، تو گریه ها
این حرفو می زدم به تو، خدا کنه یادت بیاد
قسم به جون کفترات، که باوفاتر از من اند
منو ببر به کربلا، که جون داره به لب میاد
می زنم پر سوی تو ای شاه بی همتا علی
قصد دارم تا سخن رانم ز عشقت یا علی
ای بلندای نگاهت آسمان را کرده مست
ای ز مه، مه روتر و زیباتر و والا علی
کهکشان ها وامدار چشم بیمار تواند
گفته در حقت خدا که « لا فتی الا علی » 1
سلام من به شه عالم، آن امام عشق
به آن که حق بسپرده به او زمام عشق
اپرچه روسیه و پر جرم و خطا هستم
جواب دل بده چون که بود سلام عشق
تویی امیر دل خسته و پریشانم
ز ابتدا شده ذکرم همین کلام عشق
از تو گفتند بسی ای همه ی خوبی ها
از تو گفتن نبود کار من بی سر و پا
چه کنم عاشق و مجنونم و کارم این است
نتوانم که نگویم سخنی از لیلا
حالیا ای همه ی آرزوی قلب من!
بده اذنم که رسم من به همین یک رؤیا
این سر چه کند هزار سودایش هست
مجنون به خدا امید لیلایش هست
این غروب غمگین نبود پایانی
خورشید نگر! نوید فردایش هست
باران ز دو چشم آسمان می بارد
امید وصال خود به دریایش هست
مدینه! قامت یاسم کمان شد
میان جسم او تفصیل جان شد
مدینه ارغوانی یاس حیدر
میان کوچه ها رنگین کمان شد
مدینه! دست زهرا را شکستند
نوایش پشت در " یا الامان " شد
ببین از غصه ات با من چه ها شد
کمان قامتت بانوی خانه
برای آسمان همچون سما شد
تویی ماه شب یلدای عالم
که چهرت پشت ابری در خفا شد